۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

فردای صدور حکم دادگاه

نشستی در ماه مارچ ۲۰۱۱در منزل یکی از دوستان در لوس‌آنجلس برگزار‌شد که آقای حسن داعی از آریزونا برای ادای سخنرانی دعوت شده بودند. عنوان سخنرانی ایشان لابی‌گری افرادی در پایتخت آمریکا برای منافع کوتاه مدت و دراز مدت جمهوری اسلامی از یکسو و از سوی دیگر پشتیبانی از منافع غول‌های نفتی چند ملیتی در ایران و وادار کردن دولت امریکا به برداشتن ممنوعیت‌ها برای سرمایه‌گذاری‌های لازم توسط این افراد در ایران بود. پس از سخنرانی آقای داعی و در جریان پرسش و پاسخ، نگارنده، روی به حضار کردم و گفتم شما را به دیدار، فردای پس از صدور حکم دادگاه دعوت می‌کنم. اگر حکم دادگاه به نفع آقای داعی صادر شود پیروزی ازآن ملت ایران خواهد بود و اگر به زیان آقای داعی، به زیان ملت ایران خواهد بود و در ادامه پشتیبانی حضار را در کمک مادی و معنوی به حسن داعی را طلب کردم. امروز این فردا تحقق پیدا کرده است و ملت ایران همراه با داعی پیروز شده است ، این را نه فقط از حکم دادگاه که مجموعه اوراقش در اختیار همگان است و ما نیز آن را مطالعه کرده‌ایم، بلکه بقیه رسانه‌های ایرانی و آمریکایی هم این پیروزی را بشارت داده‌اند.
و اما واکنش نایاک در برابر صدور حکم، هم سبب شگفتی‌ام شد و هم این که یکبار دیگر ثابت کرد که تحت هیچ شرایطی ملت مظلوم ایران در برابر دسیسه‌ها مصون نیست و وظیفه هیچ یک از ما در هیچ زمانی تمام شدنی نیست.
خوشبختانه در امریکا با توجه به آزادی دسترسی به مدارک، می‌توان هر ادعایی را محک زد بنابراین در هر بخشی که نایاک ادعایی کرده توضیح لازم را با گذاشتن ستاره در برابر آن می دهم.
واکنش نایاک در فردای صدور حکم دادگاه، با این عنوان-بیانیه شورای ملی ایرانی آمریکایی‌ها در دعوی دادگاه علیه آقای حسن داعی الاسلام- در وب سایت نایاک انتشار یافت.
و ادامه آن به این شرح است:

«حکم دیروز دادگاه در مورد دادخواهی شورای ملی ایرانی آمریکایی‌ها (نایاک) علیه آقای سید حسن داعی الاسلام، پیروزی نایاک را در مورد درخواست اصلیش از دادگاه علیه آقای داعی مورد تایید قرار داد، هر چند که در مواردی نیز نایاک نتوانست به اهداف خود دست یابد.

در پاسخ به تهمت‌ و افتراهای آقای داعی به این سازمان و پایه‌گذار آن، تریتا پارسی، نایاک دعوی خود را علیه ایشان در سال 2008 میلادی به دادگاه برد. هدف ما از این دادخواهی دو چیز بود:

نخست، این که مدعای آقای داعی مبنی بر این که نایاک لابی دولت جمهوری اسلامی ایران است را به دادگاه کشیده و وی را مجبور سازیم که یا مدعای خود را در دادگاه ثابت کند و یا این اتهامات را متوقف سازد.

در مورد این مسئله بسیار مهم، نایاک پیروز شد. آقای داعی در برابر دادگاه این فرصت را داشت که ادعای خود را ثابت کند. اما به جای این کار، وی روش خود را تغییر داد و سعی نکرد که به اثبات حقیقی بودن ادعایش بپردازد. به جای این کار، وی به دادگاه مطرح کرد که نایاک نمی‌تواند ثابت کند که داعی از نادرست بودن ادعاهایش با اطلاع بوده است. بدین وسیله، او این نکته بسیار مهم و اساسی را اذعان داشت که آنچه ادعا می‌کرده است صحت نداشته است و اگر به این ادعاها ادامه دهد تنها از روی کینه‌توزی و بدخواهی خواهد بود و پایه و اساسی نخواهد داشت.*

این تغییر روش برای مدعی علیه کاملا قابل درک است، چرا که پس از بررسی هزاران ایمیل و اسناد نایاک، وی نتوانست حتی کوچکترین مدرکی مبنی بر لابی گری نایاک برای دولت سرکوبگر ایران پیدا کند. قاضی پرونده نیز در حکم خود به این مهم اشاره می‌نماید. وی می‌نویسد: «هیچ چیزی در این حکم نباید تفسیر بر این شود که مقاله‌­های متهم صحت داشته است.»

هدف دوم نایاک از پیگیری قضایی این مسئله، تغییر این فرهنگ سیاسی جامعه ایرانیان مقیم آمریکا بود؛ تا این فرهنگ را از تهمت و افترا و کمپین‌های ترور شخصیت دور کرده و به گفتمان بازتر و شفافتری که منطبق با واقعیت است، نزدیک سازد. ما امیدوار بودیم که با به چالش کشیدن کینه‌توزی‌ها و تهمت زدن‌ها، فرهنگ را به جهتی دموکراتیک سوق دهیم.**

روی این مسئله تلاش‌های ما به نتیجه نرسید. قصد ما این بود که ثابت کنیم آقای داعی با بدخواهی و کینه‌توزی عمل کرده است، وی نه تنها دروغ می‌گفته است، بلکه کاملا مطلع بوده است که حقیقت را نمی‌گفته است.

در حالی که ما کاملا باور داریم که شواهد نشان می‌دهد که آقای داعی از دروغ خود آگاه بوده است؛ شواهدی مبنی بر بی توجهی سیستماتیک وی به حقیقت، نادیده گرفتن شواهد در دست که ناقض تئوری‌های توطئه وی بود، اعلام وی بر قصدش برای «به پایین کشیدن اوباما» از» طریق نابودی نایاک» و هم چنین حمایت وی از سازمان تروریستی مجاهدین خلق.*** اما تشخیص قاضی دادگاه این بود که این شواهد مطابق استانداردهای وی نیست و اجازه نداد که ما این فرصت را پیدا کنیم تا آقای داعی را به مقابل هیات منصفه بکشانیم و به دموکراتیزه شدن فرهنگ جامعه ایرانیان مقیم آمریکا کمک کنیم.

در عین حال که متاسفیم که نتوانستیم به چنین موفقیت مهمی برای جامعه ایرانیان مقیم آمریکا دست یابیم، باید رضایت خود را اعلام کنیم که آقای داعی به هیچ عنوان نتوانست در دادگاه از ادعاهای دروغین خود دفاع کند.

در مورد پرداخت مشترک هزینه دادگاه، ما با حکم دادگاه کاملا مخالف هستیم و این تصمیم را به چالش کشیده و تقاضای استیناف داریم.

چهار سال گذشته سنگین و پرچالش بود. نایاک سازمان کوچکی است با بودجه‌­ای محدود و تیم حقوقی کوچک. تنها امتیاز ما این بود که می‌دانستیم و ثابت کردیم که حق با ماست. اما در طرف مقابل، آقای داعی الاسلام از حمایت گروه بزرگی از شخصیت‌های حامی جنگ با ایران برخوردار بود. شرکتی که وکالت وی را به عهده گرفت، سیدلی آستن، یکی از بزرگترین شرکت‌های حقوقی جهان، بوده و مهمترین مشاور تیم حقوقی وی وکیل جرج بوش در کاخ سفید بود. اما به این دلیل که حقیقت با وی نبود، او دادگاه را از اتهامات اصلی خود منحرف کرده و هزینه­های سنگین و بی­پایان حقوقی را بر نایاک تحمیل کرد.

البته حکم دادگاه به آقای داعی اخطار داده است. او این بار ادعا کرد که از عدم صحت ادعاهایش بی اطلاع بوده است، اما دیگر نمی­تواند چنین بهانه‌­ای برای دادگاه بیاورد. وی در حال حاضر زیر ذره بین است و اگر تهمت­‌های خود را ادامه دهد، نتیجه­‌اش را خواهد دید. ****

در ده سال گذشته، نایاک تلاش کرده است تا جامعه ایرانیان مقیم آمریکا را از حالت بی­تفاوتی و آسیب پذیری سیاسی خارج و آنها را فعال و مسئول تعیین سرنوشت خود سازد. ما به جامعه ایرانی کمک کردیم تا در مقابل جنگ با ایران بایستد، از حقوقش دفاع کند و در مقابل ارزش­هایی که آمریکا را قوی می­‌سازد از پا ننشیند. *****

نایاک هم چنان به خدمت برای منافع ایرانیان مقیم آمریکا ادامه می‌‌­دهد، به ویژه در این مقطع که خطر جنگ علیه ایران بسیار زیاد و سرکوب در داخل ایران در حال افزایش است و مردم ایران بیش از هر زمانی در سختی هستند.»


* این وظیفه نایاک است، که در این پرونده شاکی بوده‌است، ثابت کند که داعی دروغ می‌گوید و نه بالعکس.

** (***) مشکل ما با نایاک اتفاقا همین است که آنها می‌گویند که می‌خواهند فرهنگ جامعه ایرانیان را دموکراتیزه کنند و تهمت زدن‌ها را به چالش بکشند. ولی دو خط پایین‌تر یعنی دقیقا فقط دو خط پایین‌تر در همین بیانیه به آقای داعی تهمت می‌زنند که می‌خواهد از طریق نابودی نایاک، اوباما را سرنگون کند و هم چنین تهمت دیگری را عنوان می‌کنند که حسن داعی از مجاهدین خلق حمایت می‌کند، در حالی که در هیچ کجای حکم دادگاه، به این دو مورد اشاره‌ای نشده است.

**** اخطاری در حکم دادگاه به آقای داعی وجود ندارد.

***** طبق اسناد دادگاه، تعداد اعضای نایاک حدود چند صد نفر است و تعداد جامعه ایرانیان حداقل چند صدهزار ، چگونه نایاک توانسته است جامعه ایرانیان مقیم آمریکا را از حالت بی تفاوتی نجات دهد؟

و از همه مهمتر این که نایاک که ادعا می‌کند این پیروزی حقوقی را به دست آورده از دادن لینک حکم دادگاه در بیانیه خود یا در سایت خود خودداری کرده است .



مثلی است معروف که می گوید می‌توان همه مردم را برای چند وقتی فریب داد و یا تعدادی از مردم را برای همیشه. ولی نمی‌توان همه مردم را برای همیشه فریفت.

You can cheat all people for some time and some people for all time, but not all people for all time
 
• حکم دادگاه برای باطل کردن شکایت تریتا پارسی و نایاک
https://ecf.dcd.uscourts.gov/cgi-bin/show_public_doc?2008cv0705-189
 

• حکم دادگاه برای مجازات تریتا پارسی و نایاک به دلیل تقلب و دروغگوئی


http://iraniansforum.com/Document/SanctionsOpinion.pdf

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

خبر داریم تا خبر

ایرانیان به ویژه ایرانیان خارج از کشور بر سر هر چیزی که فکرش را می توان کرد اختلاف نظر دارند ولیکن بر یک چیز اتفاق نظر داشتند و دارند، اعتماد به خبر پراکنی نورالدین ثابت ایمانی، چرا که به خوبی درک کرده بودند خبری که او می‌دهد خبر است و ناخالصی در آن نیست.
 
از زمانی که بشر در سپیده دم تاریخ، زبان به سخن گفتن گشوده، به مخاطب خود خبررسانی کرده است. در دوران باستان ما ایرانیان از نخستین مللی بوده ایم که در زمان داریوش بزرگ، خبر رسانی را با ساختن راه و ایجاد چاپارخانه* به سریعترین نوع ممکن انجام می‌دادیم.
خبر رسانی در درازای تاریخ، سرنوشت تیره و تاری داشته است به ویژه حکومت‌های خود کامه تا توانسته‌اند این سرنوشت را غم انگیز‌تر کرده‌اند و هرچه به دوران جدیدتر می رسیم باز هم ابعاد تحت ستم بودنش، بد و بدتر می شود.
ایران ما نیز از این قاعده مستثنی نبوده و با عقب افتادگی ایران از کاروان پیشرفت از سده های ۱۷ میلادی به بعد سرنوشت این خبرپراکنی به سودطبقات حاکم و به زیان توده مردم رقت بار بوده است. از دوران مشروطه که مطبوعات رکن چهارم مشروطیت قلمداد شد، دوره‌های بسیار کوتاهی در ایران به طور نسبی، خبر رسانی آزاد وجود داشته است. این دوره‌های خبر رسانی‌های آزاد فقط در دورانی بوده که دولت به‌دلایلی قدرت سرکوب نداشته و در حقیقت سنبه ملت پرزورتر بوده است (دوران پس از انقلاب مشروطه - دوران پس از شهریور 20 و دوران پس از انقلاب اسلامی) به استثنای دوران صدارت دکتر مصدق که او و دولتش به خبر پراکنی آزاد و بدون سانسور اعتقاد داشتند. در رسانه های دوران سیاه استبداد، به ویژه پس از جا افتادن حکومت سیاه اسلامی تا کنون، خبر خوانان و خبر سازان و عوامل خبر رسانی از خود اراده ای نداشته اند و این دولت های مستبد بوده‌اند که هر چه می‌خواسته اند به آنها دیکته کرده اند و آنها نیز به انجام آن ناچاربوده‌اند، هر چند آن اخبار از بالا دیکته شده به زیان ملک و ملت بوده است.
در این دوران ۱۰۶ ساله پس از انقلاب مشروطه، معدودی از روزنامه‌نگاران توانستند با استفاده از آزادی های مدنی و مطبوعاتی در خارج از مرزهای ایرانزمین، خبر حقیقی یا خبر بدون حضور چماق دولتی را به ملت ایران برسانند. از نمونه‌های درخشان این نوع روزنامه نگاری، انتشار روزنامه حبل المتین در کلکته هندوستان است که به مدت سی و اندی سال از اواخردوران ناصرالدین شاهی تا اوائل دوران رضاشاه در سال ۱۳۰۹ ادامه داشته است. یکی دیگر از نمونه‌های درخشان روزنامه‌نگاری، تاسیس نشریه ایران تایمز درنوروز 1349 خورشیدی در واشنگتن دی سی به همت جواد خاکباز است که تا امروز پیوسته و مستقل منتشر شده است.
پس از آن در آستانه جنگ جهانی دوم ، کشورهای بیگانه برای زورآزمایی با یکدیگر به تاسیس شبکه های رادیویی فارسی زبان دست می زنند، رادیو برلن و متعاقب آن رادیو بی بی سی. پس از کودتای 28 مرداد عناصر جدیدی وارد صحنه مبارزات خبر رسانی می شوند، مهاجرت کنندگان به کشورهای شوروی و اقمار آنان، برنامه هایی رادیویی تاسیس می کنند تا افکار و مرام حزبی خود را تبلیغ کنند و خبر رسانی ایدئولوژیک نیز در برنامه‌های خبری آنان منعکس می‌شود(رادیو پیک ایران حزب توده و رادیو پکن). در رابطه با نیات پلید رادیو‌های بیگانه برای مثال در گرماگرم جنگ لفظی بین دو دولت شاه و صدام، آخوند روح الله خمینی که آن هنگام در تبعید در عراق بسر می‌برد، اعلامیه‌های ضد دولت و ملت ایران (چرا علیه ملت به دلیل آن که خمینی به محض به قدرت رسیدن امت را جایگزین ملتی کرد که از آن متنفر بود) را از بخش فارسی رادیو عراق پخش می‌کرد. (جالب است این جا اشاره کنم که مخالفان مجاهدین خلق به ویژه خمینی چی‌ها و خامنه ای چی‌ها حضور آنان را در عراق و استفاده از منابع دولتی عراق و صدام حسین را دشمنی با ایران و ملت ایران تبلیغ می‌کنند ولی هرگز از خواندن اعلامیه‌های خمینی با صدای خودش در رادیو عراق شرم نمی‌کنند). بهر روی این رادیوها و برنامه‌های آنان در اختیار دول بیگانه بود. وقوع انقلاب اسلامی و خروج میلیونی ایرانی‌ها چه به اجبار و چه به اختیار گروه جدیدی را وارد کارزار خبر رسانی کرد و برای نخستین بار این افراد که مستقل هم بودند و به جایی و کسی هم وابسته نبودند. هسته های اولیه خبر رسانی مطبوعاتی، رادیویی و تلویزیونی را آن هم با سرمایه شخصی بوجود آوردند. تیم ثابت ایمانی - نوشین ملک نصر در برنامه تلویزیونی و برای نخستین بار، تیم ایرج گرگین - نورالدین ثابت ایمانی با تاسیس رادیو امید با سرمایه گرگین شروع خبر رسانی رادیویی مستقل از دولت کشور مادر (یعنی ایران) و کشور بیگانه یا در حقیقت میزبان (یعنی آمریکا) را پی افکندند، بعدها ثابت ایمانی خود رادیو ایران را تاسیس و سپس با ایرج گرگین رادیو امید ایران و بعدا" با انحلال رادیو امید ایران به رادیو صدای 24 ساعته رادیو ایران پیوست. در همان مواقع با کانال 18 تلویزیون لوس آنجلس از طریق پرویز قریب افشار نیز برنامه خبری تلویزیونی خود را به بینندگان خود ارائه داد. با آغاز کار تلویزیون ملی ایران به مدیریت ضیا آتابای تحول جدیدی در امر رسانه‌ها بوجود آمد برای نخستین بار ایرانیان برونمرز توانستند امواج تصویری خود را به داخل ایران بفرستند و با پیوستن نورالدین ثابت ایمانی به این تلویزیون، ایرانیان پس از 20 سال مجددا ثابت را بر صفحه تلویزیون نظاره کردند. اما این بار او خبر خوان مستقل بود و با عمله و اکره تلویزیون پشم شیشه(تلویزیون جمهوری اسلامی) تفاوت تام و تمام داشت. کراوات می زد، خبر را از منابع بین المللی نقل می کرد و گزارش می‌داد، بنابراین به بت خبری میلیون‌ها نفری که در داخل ایران و خارج ایران که از ماهواره استفاده می کردند تبدیل شد(در چند سال آخر او به همراه مژده حبیبی به تلویزیون پارس پیوست که در ایران نیز قابل دیدن بود و هست). در همان اثنا به همت آمریکاییان بیزینس من ( بازرگان منش البته بدون بار منفی آن) رادیو موج متوسط آن هم 24 ساعته در لوس آنجلس شروع به کار کرد که آن نیز تحولی شگرف در زندگی جامعه ایرانیان برونمرزی به جای گذاشت و با پیوستن تیم ثابت ایمانی و ناظریان، شرایطی بوجود آورد که حس می‌شد در ایران پیش از انقلاب زندگی می‌کنی، آنهم با یک تفاوت، خبری که دریافت می کنی خبری است با استانداردهای خبر در رسانه های امریکا بدون سانسور و تحریف. چرا که فرستنده خبر به فکر شمارشنوندگان بیشتر است و برای حصول به آن باید امین باشد و راستگو و خبر ناراست یعنی کم شدن شنونده! و شنونده کمتر یعنی از دست دادن آگهی و از دست دادن آگهی یعنی درآمد کمتر و این را آمریکایی بیزینس من بر نمی تابد.
ثابت ایمانی ، اوائل سال 2012 و تا پیش از بیماری نا علاج بی‌مروت با کوله باری از تجربه (بیش از 50 سال کار خبری) با همان صلابت و گیرایی صدا و به یمن آزادی مطلق در خبر پراکنی در کشور میزبان به شخصیتی بی بدیل و یگانه تبدیل شده بود که با جان و روان تک تک شنوندگان وبینندگانش در رابطه ای عمیق بود و زمانی که خبر درگذشت او در سحرگاه سه شنبه در ایرانشهر (به معنای سراسر جهان که ایرانیان می زیند) پیچید همه را در سوک خود نشاند.
پانویس:------------------------------------------

*چاپارخانه به محل‌هایی گفته می‌شدکه اسب‌ها و سواره‌هایی که دارای خبری بودند در آنجا استراحت می‌کردند و یا اسب خود را با اسب تازه نفسی تعویض می‌کردند. در این محل ها، همواره اسب‌ها و ماموران (سواران)آماده و تازه نفس حاضر بودند تا اخبار و نامه‌های حکومتی در سریع‌ترین زمان ممکن وبدون تاخیر به مقصد برسند.

۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

زنان، پیشاهنگ تجدد عملی*

این روزها شهر لس آنجلس در تدارک استقبال از کنسرتی ویژه است با حضور دو بانو، یکی ازآنها از شاخص ترین چهره های موسیقی پاپ به زبان فارسی «لیلا فروهر» است که اخیرا اشعار کلاسیک را چاشنی موسیقی خود کرده است. و دیگری هنرپیشه ای که نه تنها محبوب هم میهنان خویش است بلکه در سطح جهانی نیز برای خود و ملتش غرور و افتخار آفریده است، «شهره آغداشلو». این دو قرار است با لباسهای رنگین و صحنه آرایی زیبا و به همراهی رقصندگان و دف نوازان جشن و شور بیافرینند و پایکوبی و شادی را که یادگاری است از نیاکانمان، برای خیل طرفداران خود به ارمغان آورند.

این رویداد در لس آنجلس که هر هفته شاهد کنسرت های متعدد است شاید عادی بنظر برسد ولیکن باید پذیرفت که این نوع همایش هنری ، آن هم با مشارکت زنان، از نمودهای بارقه های تجدد در ایران است. این نمایندگان واقعی تجدد (که آن را تجدد عملی می نامم)، می کوشند که زنجیرهای بندگی و بردگی را نه تنها از دست و پای زنان بلکه آحاد ملت ایران در زیر سیطره جمهوری اسلامی بگشایند.

من این جا می خواهم از تجدد عملی یاد کنم که توسط زنان ایران زمین با همه محدودیت ها و اعمال فشاری که از سوی مردان بر آنان اعمال شده ، به صورت خیلی مختصر باز گو کنم.

نخستین دگرگونی عملی علیه حکومت مذهبی سرکوبگر که به منصه ظهور رسیده غریوش را طاهره قره العین با برگرفتن حجاب از سیمایش، پس از از قرن ها سکوت در آسمان ایران پراکند. او جانش را با نپذیرفتن درخواست ازدواج از سوی ناصرالدین شاه، سلطان مستبد قاجار، برای هدفش که آغاز عملی تجدد است فدا کرد. با وقوع انقلاب مشروطه و صدور قانون اساسی که به باور اکثر مورخان یکی از معدود اسناد درخشان در زمینه حقوق ایرانیان است و شاید در درازای تاریخ مدون ما پس از منشور کوروش بزرگ تنها سند باشد، ایرانیان را متساوی الحقوق اعلام می کند هر چند با تبعیض در مورد زنان، عملا، آنها را در زمره ایرانیان قرار نمی دهد. رضاشاه با یک سلسله اصلاحات، اندام محبوس زنان در حجاب را شاید با الهام از قره العین آزاد کرد ولیکن باید پذیرفت این زنان بودند که با استفاده از این شرایط، شجاعانه در خانه و خیابان با محرم و نا محرم جنگیدند که حاصل کار میلیون ها زن و دختری بودند که چادر و چاقچور را در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی به کناری افکندند و چهره ایران را به زیبایی آراستند. در بهمن ۱۳۴۱ با به ثمر رسیدن انقلاب سفید توسط محمد رضاشاه، و با دادن حق رای به زنان، متساوی الحقوق بودن ایرانیان در قانون اساسی انقلاب مشروطه صورت واقعی به خود گرفت.

این زنان ایران بودند که مردان را به پذیرش تک همسری ترغیب کردند. از نمونه های درخشان این تجدد عملی، عدم پذیرش ملکه ثریا** برای ازدواج محمدرضاشاه با همسر دوم است که یکی از نقطه های عطف در تاریخ دربارهای ایران است. تک همسری یعنی پایه گذاری روابط عاطفی در روابط زناشویی است و به باور نگارنده یکی از دلایل عقب ماندگی شرق در برابر غرب همانا تک همسری بودن خانواده در فرهنگ مسیحیت است در برابر چند همسری در اسلام.

پانویس:---------------------------------------------------------

* عنوان این مقاله را چندی بود که در ذهن خود پرورده بودم که مقاله آقای دکتر صدرالدین الهی پیش کسوت روزنامه نگاری با همین عنوان در مورد محمد رضا شاه پهلوی در کیهان چاپ لندن، هفته گذشته منتشر شد که اگر ایرانشهر نیز هفته نامه بود نه دو هفته نامه، انتشارهر دو نشریه با یکدیگر هم زمان می شد.

**برگرفته از مقاله ملکه ثریا در ایرانشهر ۲۰۰۳ میلادی، به قلم پیرایه خلیلی

۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

روحانیت شیعه و محیط زیست

سیاست عین دیانت ماست و دیانت عین سیاست ماست
بر اساس این شعار مدرس سیاستمدار دوران مشروطه و رضاشاه که در توافق با دخالت مذهب در سیاست و در مخالفت با جدایی سیاست از مذهب است، خمینی و حواریونش حکومت جمهوری اسلامی را پی افکندند و شوربختانه،بسیارانی که با آن مخالف بودند به قول مرحوم بازرگان یا مجذوب یا مرعوب، جاده صاف کن این حرکت شدند.
پس از به ثمر رسیدن انقلاب و واژگونی سلسله پهلوی، هر صدایی را که در این زمینه بلند شده و در خواست سکولاریته شدن حکومت را داشته در کوتاه مدت یا دراز مدت، توسط جمهوری اسلامی سرکوب شده است و دلیل آنرا هم برای خلق الله چنین توضیح داده اند که همه دستورات و پاسخ ها در قرآن است ویا در آستین فقهای عالیقدر و مراجع معظم تقلید که نایبان امامند بر کره ارض و هیچکس دیگر را اجازه چون و چرایی نیست.
اکنون بپذیریم که سخن این حضرات و این دستور العمل صحیح است و اصولا نباید سیاست را از مذهب جدا کرد و ما می خواهیم روحانیت در زندگی ما دخالت کند و راه خوشبختی و سعادت را به عوام الناس که ما باشیم نشان دهند. همه می دانیم که مراجع تقلید که با نام با مسمای آیت الله وآیت الله العظمی از آن ها یاد می شود ( یادآوری: آیت الله به معنای نشانه خدا است و البته که تا از خداوند نشانه ای نداشته باشی نمی توانی این چنین با سبوعیت سرکوب و منکوب کنی) و خود را بر طبق آیات و روایات مالک جان و مال مردم می دانند آیا به وظیفه ارشادی خود به عنوان سیاستمداران عبا و عمامه پوشیده یا صاحبان عمامه ای که سیاستمدار شده اند عمل کرده اند و یا عمل می کنند؟ خود رهبر! می فرمایند: "بهترين، آن كسى است كه درد كشور را بفهمد، از فساد دور باشد و دنبال اشرافيگرى خودش نباشد."
برای نمونه در حوزه محیط زیست ببینیم عملکرد روحانیت شیعه که داعیه رهبری جامعه را دارد چه بوده و چه تاجی بر سر ملت ایران نهاده اند!
خداوند پدر اینترنت که از ثمرات وجود ناسا «سازمان ملی هوانوردی و فضایی آمریکا» است را بیامرزد که حضرات روحانی که پای گذاشتن بشر را بر کره ماه بر سر منابر و در مساجد کذب محض و آن را توطئه غرب و غربیان می خواندند ( پیش و بعد از فرود موفقیت آمیز آپولو 11) ، چنان واله و شیدای آن شده اند که از یک سو با توجه به پول بی حساب و کتابی که از بودجه مملکتی به حسابشان سرازیر شده است و از سوی دیگر هم چنان خُرجین شان را از خمس و ذکات خلق الله نا آگاه پر می کنند، سایت های بسیار حرفه ای و چند زبانه راه اندازی کرده اند.
به سایت این حضرات نظری بیفکنید تا صدق مدعای مرا مشاهده کنید:
آیت الله جوادتبریزی
آیت الله حسین وحید خراسانی
آیت الله سیدابوالقاسم خوئی
آیت الله سید روح الله موسوی خمینی
آیت الله سیدعلی حسینی سیستانی
آیت الله سیدعلی خامنه ای
آیت الله سید محمد تقی مدرسی
آیت الله سید محمد سعید طباطبائی حکیم
آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی
آیت الله شیخ محمد فاضل لنکرانی
آیت الله شیرازی
آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی
آیت الله محمدتقی بهجت
آیت الله ناصر مکارم شیرازی
و برای آن که فردای روز یکی از این مدعیان عصمت و طهارت، دستکاری در اینترنت نکنند و خودشان و هواداران بلافصلشان (و وارثان آیت الله های درگذشته) نگویند که در سایت اشتباه شده است و فقط کتاب چاپ شده قبول است کتابی با عنوان رساله توضیح المسائل ده مرجع را فراهم آورده ام که شامل رسائل اسامی بالا و هم چنین آیت الله تبریزی و آیت الله نوری همدانی می باشند، البته بایدتوجه داشت که این ها روحانیت مورد تایید حکومت هستند و نگارنده برای آن که جای هیچ گونه شک و شبهه ای نباشد «رساله توضیح المسائل شیخ صانعی فقیه اهل بیت عصمت و طهارت» منتقد حکومت و هوادار جنبش سبز را نیز بدست آوردم که کلکسیون تکمیل باشد .
تمامی سایت ها و کتاب های این حضرات را کاویدم و زیر و رو کردم و تا دلتان بخواهدسخنان بیهوده ، مضحک ، غیر انسانی و ضد حقوق بشری دیدم که از فرصت این مقال خارج است ولی؛
شما در زمینه محیط زیست و حفظ آن، نگهداری از جنگل ها و مراتع و نیالودن آبها و زمین و پالایش هوا از مواد از زائده های خطرناک و حمایت از حیوانات یک کلام پیدا نمی کنید جز برای نمونه خزعبلات زیر :

نجاسات
(رساله عمليه/« احكام طهارت » - فارسی)
... خون آن جستن نمى كند مثل ماهى حرام گوشت و همچنین فضله حیوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است ، و بنابراحتیاط مستحبّ از بول حیوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد اجتناب شود. مسأله ۸۶...
مسئله 102
اجزای بدن سگ و خوکی که در خشکی زندگی می کنند، حتی مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبت های آنها، نجس است.
فی الواقع هیچ راه رهایی از دست این آدمکان بجز کوتاه کردن دست آنها از قدرت و حکومت برای ملت ایران باقی مانده است؟

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

سر مار در خانه است

دانشمندان غربی بر این باورند که انقلاب کبیر فرانسه و تنیده شدن ندای آزادی در جهان، سبب تولد ملی گرایی شده است. اما نگارنده از زمره کسانی است که معتقد است ملی گرایی و میهن پرستی در اقوام باستانی نیز وجود داشته است. کافی است "اسطوره آرش" را با نگاهی به شعر زنده یاد سیاوش کسرایی با یکدیگر مرور کنیم:

... آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند....

ایرانیان از سپیده دم تاریخ، تکلیف حدود و ثغورخود را تعیین کرده اند. زمانی که تیر آرش از کمان جهید، حاکمیت ملی ایران نیز متولد شد. این راهکار و این اندیشه نیاکان ایرانزمین مفاهیم زیر را در بر می گیرد

ایرانیان با تعیین حدود و ثغور برای سرزمین خودمفهومی به نام میهن را پایه گذاری کردند.

نیاکان ما در اسطوره آرش نه تنها به ایرانیان بلکه به جهانیان (با مرگ قهرمان تیرانداز یعنی آرش)، جانفشانی در راه میهن را خاطر نشان کردند.

از همه مهمتر، مفهوم مخالف "اسطوره ی آرش" این است که ایرانیان با تعیین سرزمین برای خود اعلام کردند که آنها را با سرزمین دیگران کاری نیست.

در درازای تاریخ ایران زمین، دشمنان این آب و خاک از یک سو و برخی حاکمان بی خرد ایرانی - که پند نیاکان را آویزه گوش قرار ندادند- از سوی دیگر، تیره بختی بسیار بر ایران و ایرانی روا داشتند.
تا رخداد انقلاب اسلامی، تکلیف دوست و دشمن روشن بود ولی از فردای انقلاب اسلامی دشمن آب و خاک و هم چنین فرهنگ ایران زمین در وجود حاکم و حاکمان آن یعنی خمینی و بعدا خامنه ای و روحانیت شیعه خود فروخته متجلی شد، چند نمونه را با هم مرور کنیم:

پرچم ایران یعنی نماد ملی ایران به الفاظ عربی آغشته شد.

شیروخورشید سرخ ایران را به هلال احمر تغییر نام دادند.

مجلس شورای ملی را به مجلس شورای اسلامی تغییر نام دادند.

خلیج فارس را خلیج اسلامی نامیدند.

و بی خردی خود را نیز در جنگ با عراق نشان دادند که با شعار "راه قدس از کربلا می گذرد" و به عبارت دیگر بر خلاف پند نیاکان، دست اندازی به حاکمیت دیگران را تبلیغ کردند.
ما از همسایگان سرزمین مان که در درازای تاریخ، استقلال و حاکمیت ایران زمین را بر نمی تابیده اند و یا شرکت های چند ملیتی مانند گوگل به خاطر منافعشان، چه انتظاری جز این می توانیم داشته باشیم که خلاف همه مستندات تاریخی که ذکر آنها در این مختصر نمی گنجد،* دریای پارس (خلیج فارس) را خلیج عربی نام گذاری کنند؟! ولی باید توجه داشت دشمن اصلی ما که از هر خارجی ضد ایرانی تر است، دشمنی خانگی است.
سر مار در خانه است، کاوه و فریدونی باید که ضحاکان مار دوش را به بند کشند. یادمان باشد تاکتیک تبلیغاتی این مار خوش و خط و خال امروز تفاوت کرده است و لباس ملی پوشیده است و به دروغ روز خلیج فارس اعلام می کند و لیگ فوتبال خلیج فارس راه می اندازد چرا که می داند در حال حاضر ملت جز این از او نمی پذیرد. اما به محض آن که خیالش برای ثبات حکومتش راحت شود نغمه های شوم ضد ملی خود را مجددا ساز می کند ضمن آن که از هیچ یک دیگر از اقدامات ضد ملی خود دست نکشیده است.

پانویس:
* درباره نام خلیج‌فارس تا اوایل دهه 1960 هیچ‌گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی، آسیایی، امریکایی، دائرهْ المعارف‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها و در تمام زبانها، اين خليج به همین نام ذکر شده است. به چند نمونه نگاه کنیم:
فردوسی «شاهنامه» پادشاهی اشکانیان:
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
بدانگه که بگشاد راز از نهفت
به شهر کجاران به دریای پارس
چه گوید ز بالا و پهنای پارس

فلاویوس آریانوس در سده دوم میلادی در آثار خود خلیج فارس را "پرسیکون کاای تاس" که خلیج فارس معنا می‌دهد استفاده کرده‌است.
سطر هفتم كتيبه از زبان داريوش آمده است(مي‌گويد داريوش شاه، من پارسي‌ام،از پارس، مصر را گرفتم، من دستور دادم اين جويبار (كانال) را كندند از سوي رودپيرآوه (پرآب = نيل) كه در مصر جاري است، كه به سوي درياي پارس مي‌رود، سپس من اين جويبار را دستور دادم كندن و آنچنان كه دستور دادم كنده شد و ناوگان از اينجا،يعني از مصر به آن سوي، يعني پارس حركت كردند آنچنان كه مرا كام بود).
در سطر دهم اين كتيبه با عبارت «ابي دريه تيه هچاپارسا اَئي‌تي»به صراحت به نام درياي پارس اشاره كرده و هيچ شكي وجود ندارد، آب‌هايي كه اكنون خليج فارس نام دارد آن زمان درياي پارس قلمداد مي‌شده‌اند.»
بطلمیوس نیز که جغرافی‌دانی عالی‌مقام بود و در قرن دوم قبل از میلاد در یونان می‌زیست، در کتاب بزرگ خود از خلیج‌فارس به نام پرسیکوس سینوس (Persicus Sinus) یاد کرده که دقیقاً به معنای خلیج‌فارس است.
لازم به توضيح اينكه علت استفاده از حرف ف به جاي پ و نام خليج به جاي دريا نفوذ الفباي عربي بوده است. زيرا در حروف الفباي عربي حرف "پ" وجود ندارد.

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

اگر شاه، شاهنامه خوانده بود

از زمانی که خانم پیرنیا مژده انتشار کتاب جدید انتشارات مهر ایران را با عنوان "شاهنامه پهلوی" به من دادند در جای جای نوشته ها و آثار به جا مانده در مورد خصوصیات اخلاقی و عادت های کودکی، جوانی و میانسالی شاه و هم چنین به کتاب های خود او، ماموریت برای وطنم، انقلاب سفید، بسوی تمدن بزرگ و پاسخ به تاریخ را مجددا مطالعه و یا مراجعه کردم و در هیچ جا هیچ اثری از آموزش شاهنامه به او و یا خواندن شاهنامه توسط او ندیدم.

برای نمونه به چند فراز از کتابهای مختلف که هیچ گاه در مورد شاهنامه ذکری به میان نیامده نگاه کنیم:

غلامرضا افخمی، در کتاب "زندگی و زمانه شاه" می نویسد:

الف-
محمدرضاپهلوی هرگز به عنوان یک «روشنفکر» شناخته نشده‌است. درواقع او روشنفکران را تحقیرمی‌نمود. به نظر می‌رسد او در سوئیس تا حدی با نویسندگان انگلیسی و آمریکایی آشناشده و حتی آثاری ازشکسپیر رامطالعه نموده بود. او بعدها هیچ‌گاه علاقه‌ای به مطالعه آثار دانشورانه از خودنشان نداد.
ب-
امیر عباس هویدا ، نخست وزیر او، می توانست در باره انقلاب فرانسه و خلقیات فردی سن ژوست به بحثی علمی بپردازد . او حتی می توانست چند بیت از آثار هوگو یا بودلر را از بر بخواندولی هرگز کسی نشنید که او بیتی از شعرای ایرانی را نقل کند. شاید این خصوصیت اغلب فن سالاران ایرانی بود، شاه هم همین خصوصیت را داشت.
پ-
شناخت آموزگار از حافظ و سعدی و رومی باعث تحسین و تحبیب وی شد.
ت-
بعد ازرسیدن به پادشاهی از وزیر دربار خواست تا علامه محمد قزوینی را به قصر دعوت کند. در اولین ملاقات شاه جوان از قزوینی و دوستانش خواست تا جلسات خود را در قصر او برگزار کنند تا او فقط شنونده باشد و از آنان بیاموزد. این جلسات هفتگی سال‌ها ادامه یافت و شاه ازطریق این جلسات بافلسفه، تاریخ، فرهنگ و ادبیات فارسی و بخصوص شعر حافظ آشنا شد. در طول دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، افراد روشنفکر بیشتری در اطراف او بودند. او با گسترش اندیشه روشنفکرانه در اطراف خود موافقت کرد. او اعتقاد نداشت که روشنفکری خطری برای او و حکومت او باشد. در دهه پنجاه، او سلسله بحث‌های میان سید حسین نصر و احسان نراقی را از تلویزیون دنبال می‌کرد.
ت-
محمدرضای جوان هم از مادام ارفع درباره فضیلت های دموکراسی سرچشمه گرفته از افکار مربوط به انقلاب فرانسه ، مطالب زیادی آموخت . مادام ارفع با محمدرضا در باره مونتسکیو ، ولتر و روسو و هم چنین درباره ناپلئون ، پطر و کاترین سخن می گفت و درباره این که شاهان و رهبران بزرگ چه کارهایی باید برای کشورشان انجام دهند...
عباس میلانی هم درکتاب "شاه" آورده است :
او در فرانسه و به همراه ارنست پرون اشعار و ادبیات فرانسوی را مطالعه می‌کرده‌است و رابله و شاتوبریان را نویسندگان مورد علاقه خود معرفی کرده‌است. او در دوره ولیعهدی به موسیقی کلاسیک ایرانی و غربی علاقه داشته و موتزارت و لیست، آهنگسازان موردعلاقه او بوده‌اند. این مطالعات در شعر و ادبیات درسالهای حضور ارنست پرون در دربار شاه نیز ادامه داشته‌است.

هیچ یک از افرادی که ادعا می کنند شاه را در دوران بحران 57 ملاقات و او را در ماندن در ایران و پیکار با خمینی تشویق کرده اند، روایت نکرده اند که از تاریخ و فرهنگ ایران به ویژه از شاهنامه برای او مثال آورده باشند و از او خواسته باشند که از آن حادثه یا واقعه تاریخی سرمشق بگیرد.
با هم نگاهی کنیم به سرنوشت یزدگرد سوم از زبان فرزانه توس، فردوسی بزرگ که از کتاب مقایسه رفتار چند شخصیت شاهنامه از رحمت الله مهراز چاپ سال 1982 – از انتشارات شرکت کتاب ، استعانت جسته ام:
دربدری یزدگرد
در این هنگام یزدگرد در بغداد بود و به جمع‌آوری سپاه می‌پرداخت. فرخ‌زاد این سپاه را برای جنگ از بغداد بیرون برد، اما باز ایرانیان دچار شکست شدند. سردار با لباس جنگی و در حالی که سراپایش گردآلود بود با چشم گریان و دل سوزان به نزد یزدگرد آمد و پس از آداب احترام به اوگفت، تو یک تن بیش نیستی و دشمنانت صدهزار نفرند، پس به سوی بیشه نارون حرکت کن و از آن‌جا مانند فریدون به پیش برو.
شاه بر تخت نشست و مشاوران را به حضور خواست و از آنان پرسید که درباره پیشنهاد فرخ‌زاد چه نظری دارند؟ زیرا او می‌گوید در آمل و ساری مردم طرفدار من هستند و می‌توانم با لشکری انبوه بازگردم.
بزرگان گفتند، فکر درستی است. اما یزدگرد گفت، نه، من اندیشه دیگری دارم. هم‌اکنون این‌جا صاحب سرزمینی آباد وتاج و تخت هستم و بزرگان ایران و سپاهیان در خدمتم هستند و این عاقلانه نیست که دست از این‌ها بشویم و وارد جنگ بشوم و در عوض برای جلب مردم به آمل و ساری بروم.
بزرگان که به چاپلوسی عادت داشتند و از فکر خود یاری نمی‌خواستند فوراً احسنت و آفرین تحویل دادند:

بزرگان بر او خواندند آفرین
که این است آیین شاهان دین

آن‌گاه شاه گفت:
همان به که سوی خراسان شویم
ز پیکار دشمن تن آسان شویم
کز آن سو فراوان مرا لشکر است
همه پهلوانان کندآور است
بزرگان ترکان و خاقان چین
بیایند و بر ما کنند آفرین
بر آن دوستی نیز بیشی کنیم
ابا دخت فغفور خویشی کنیم
به یاری بیاید سپاهی گران
بزرگان توران و جنگ آوران

برای بررسی تطبیقی این دو واقعه یعنی ترک وطن(اجباری یا اختیاری در موقعیت های حساس تاریخی) توسط یزدگرد سوم و محمدرضا شاه پهلوی کافی است برای مثال به جای خراسان و توران و چین، کشورهای مراکش و انگلستان و امریکا و به جای فغفور و بزرگان ترکان و خاقان چین، جیمی کارتر، مارگارت تاچر و ژیسکار دستن را قرار دهیم.
براستی اگر محمدرضا شاه پیش از ترک ایران این بخش شاهنامه را خوانده بود یا برایش خوانده بودند، و بر سرنوشت یزدگرد سوم آگاه شده بود آیا تصمیم خود را تغییر می داد، متاسفانه تاریخ را با اگر و مگر نمی نویسند ولی تاریخ را باید آویزه گوش قرارداد.

۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

به هیچ کس و هیچ مقامی حق تایید سنگسار را ندهیم


بدبین ترین افراد نسبت به انقلاب اسلامی (نخبه یا غیر نخبه ) در آستانه انقلاب اسلامی تصور نمی کردند که با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن خمینی گجسته و حواریونش خشونت آن هم در حد توحش دوران باستان که یکی از نمادهای اصلی اش سنگسار است درجامعه ایران آن هم در اواخر قرن بیستم نهادینه شود. چند نکته ای را با یکدیگر مرورمی کنیم.
نکته نخست:
پیامبر گونه خطاب کردن خمینی از سوی غربیان:
ما ایرانیان همیشه از این موضوع گله داشتیم که چرا رسانه های فرنگی در پیش از انقلاب شوم اسلامی و به چه مناسبت خمینی گجسته را به مانند قدیس و پیامبر به ما جلوه می دادند.؟ *

غافل از این که آنها کاملا" درست می گفتند و فقط از یک قدیس و پیامبر می توان انتظار داشت که چنین سبوعیتی به خرج دهد و چنین قوانین غیر انسانی را بر ملت مظلوم ایران دیکته و به اجرا در آورد.
نکته دوم:
مسئولیت پذیری:
چیزی که در مورد حاکمان دیکتاتور جهان سوم معنا و مفهومی ندارد و اصولا" باید تقصیر را انداخت گردن کس دیگر! نمونه بسیار خوب آن، اظهارات اخیر محمد رضا رحیمی در باب آن که تلمود یهودیان (که در 1600 سال پیش نوشته شده است) باعث و بانی اشاعه مواد مخدر در جهان است و برای آن که استدلال ابلهانه خود را به شنوندگانش بقبولاند دلیل محکمتری می آورد که: " اگر بررسی در کل جهان صورت بگیرد، حتی یک صهیونیست معتاد نیز پیدانمی‌شود."
در موردسنگسار نیز ، انگار نه انگار که این حکومت نامحترم اسلامی است که قضاتش و دیوانعالی کیفریش امر به سنگسار می کنند، معممی به نام آقای "عبدالحسین هراتی" نیزکه در خارج از کشور زندگی می کند و در وب سایت های گوناگون حضور فعال دارد تلاش بی مانندی دارد که ثابت کند که سنگسار در تورات است و در قرآن نیست ، ایشان اظهارمی کنند "کیست که نداند سنگسار حکمی است متعلق به شریعت یهودی و حضرت عیسی مسیح به نقل واضح در انجیل آن را نسخ کرده و قرآن حکمی کاملا متفاوت با آن تاسیس نموده است ، اعاده این حکم در اسلام بطور واضح تلاشی بنی اسراییلی بوده است."

البته آقای هراتی به مخاطبانش یادآوری نمی کند که در 1600 سال گذشته یعنی دو قرن پیش ازطلوع اسلام سنگسار در میان یهودیان منسوخ و در زمینه انجام سنگسار توسط یهودیان گزارشی به تاریخ داده نشده است و این حکومت اسلامی خمینی و خامنه ای است که قوانین سنگسار را مجددا در ایران باب کرده اند.
از دیگر سو برای این که صحت سخنرانی گهربار آقای رحیمی روشن شود ذکر یک آمار ضروری است که از برکات حکومت اسلامی بر اساس اقرار مراکز رسمی ریز و درشت شان، ام القرای اسلام دارای 8 میلیون معتاد است که البته حتی یک نفرشان هم تلمود نخوانده است و شگفت آورتر آن است که در بین اعدامی های نگون بخت متهم به پخش و فروش مواد مخدر برخلاف گفته آقای محمدرضا رحیمی نشانی از یهودیان نیست(نگارنده هشدار می دهم که ممکن است درفشانی های محمدرضا رحیمی، آغاز یک توطئه ازسوی حکومت احمدی نژاد برای ضربه زدن به جامعه کوچک و بی دفاع یهودی در ایران باشد).

برای آنکه نشان دهیم ، حکم سنگسار در یهودیت 1400 سال پیش بایگانی شده بود به فراز زیر از سیره ابن هشام نگاه کنید.
درسيره ميخوانيم كه پس ازآنكه پيامبر اكرم ومؤمنين به مدينه هجرت كردند، اتفاق افتاد كه يك زن و مرد از يهودان مدينه مرتكب زنا شدند. يهودیان به نزد پيامبر رفتند و گفتند تو كه ادعا مي كني آمده‌اي تا احكام تورات را اجرا كني، اكنون بيان كن كه حكم تورات درباره‌ زن و مرد زناكار چيست؟پيامبر اكرم به «بيت المدراس» (مدرسه‌ ديني يهودان) رفت و از خاخام ها خواست كه تورات را بياورند و حكم زناكار را برايش بخوانند. ولي هركدام از خاخامها گفت حكم تورات آنست كه زن و مرد زناكار را بايد وارونه بر خري سوار كنند و با روي سياه درشهر بگردانند تا عبرت ديگران شوند. وقتي پيامبر به آنها سوگند داد كه تورات را بياورند و حكم زناكار را بخوانند، خاخام جواني به نام عبدالله ابن صوريا تورات را آورد و خواند و گفت: حكم زناكار در تورات آنست كه سنگسار شود. پيامبر اكرم گفت: من شايسته‌ترين كس به اجراي حكم تورات هستم كه حكم خدا است؛ و دستور داد آن زن و مرد زناكار راسنگسار كردند. [سيره ابن هشام: 2 / 206- 207. تفسير طبري: 4 / 572- 575]
مگراین که بگوییم که سیره ابن هشام و تفسیر طبری نیز توطئه صهیونیستها بوده است.

نکته سوم:
این که هیچ کس در هر مقامی که هست حق ندارد به صرف این که در کتابی چه تورات و چه قرآن و چه حدیث ، حکم سنگسار وجود دارد آن را به اجرا در آورد، حال می خواهدقاضی دادگاه باشد یا هیئت منصفه یا مامور اجرا یا سنگ پران ، همه و همه جنایت علیه بشریت انجام داده و می دهند و در فردای آزادی ایران باید محاکمه و مجازات شوند
و نکته آخر:
این که بر ما است که در خارج از ایران، کسانی که در برابر زیر سوال بردن تبهکاری جمهوری اسلامی در انجام حکم سنگسار تلاش برای رفع و رجوع این جنایت هولناک می کنند و برای مثال پاسخ می دهند که "هر مملکتی قوانین خودش رادارد" را رسوا کنیم و آن ها را از جامعه ایرانی خارج از کشور طرد کنیم و اجازه ندهیم آنها با سوء استفاده از آزادی و دموکراسی که دست آوردهای تمدن بشری است نه ایدئولوژی های مقدس، جامعه ایرانی خارج از کشور را نیز به ویروس خشونت، آلوده کنند.

پانویس:
*
خمینی در فرانسه– فصل هشتم – صفحات 206-223 از انتشارات شرکت کتاب – چاپ نخست – دکتر هوشنگنهاوندی -2010 میلادی

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

افشاگری ایرانشهر در خصوص نویسندگان حامی تروریسم

این روزها بازار داغ جنایت پیشگی سران جمهوری اسلامی تا دامنه نویسندگان و قلم بدستان مزدور آن نیز گسترش یافته است و گویی گفتن از قتل و ریختن خون آدم ها برای این جنایت پیشگان حامی تروریسم کاری عادی تلقی می شود.

خبرگزاری های جمهوری اسلامی ، پانزدهم خردادماه 1391 این خبر را مخابر ه کردند:

جايزه جديد براي اجراي حكم ارتداد شاهين نجفي

گروهي از نويسندگان سرشناس كشور به فردي كه حكم ارتداد شاهين نجفي را به اجرا درآورد، حق تاليف آثار منتشر شده و يا در دست انتشار خود را اهدا مي كنند.

به گزارش راه نیکان ، گروهی از سرشناس ترین نویسندگان کشور در پی اعلام حکم ارتدادشاهین نجفی از سوی مراجع عظام تقلید اعلام کردند:حق تالیف آثار منتشر شده و در دست انتشار خود را به فردی که حکم ارتداد شاهین نجفی را به اجرا در آورد اهدا می کنند.

متن کامل اطلاعیه بدین شرح است:
معاذ الله من الملاحم و الفتن آخرالزمان
تبرا از منحرفان صراط الله که صراط پیامبران، خاصه حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیهو آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) است مکمل تولا، در واقع اصل ایمان و یگانهوسیله ی رسیدن به مرتبت ایقان است. امروز که استعمار ضد بشر در تمامی جبهه هایضدیت با تشیع، روح دین مبین اسلام در واقع با نظام آزادمنش جمهوری اسلامی ایرانهمیشه شیعه، که ام القرای جهان اسلام است شکست فاحش جبران ناپذیری خورده، در کنارچند بار قرآن آتش زدن به تصور خام خود تجدید فتنه ی سلمان رشدی مرتد را چاره ی گذراز ننگ شکست تشخیص داده، خودفروخته ای مانند شاهین نجفی را که به انواع رذائلاخلاقی و اعتقادی آلوده است مامور تجدید فتنه های آنچنانی گذشته نموده تا شاید درمقابل رشادت های غیر قابل توصیف مرزداران تشیع به زعامت، مرجعیت و ولایت امری امامخامنه ای مد ظله، راهی یا وسیله ای جهت جبران شکست های ننگین خود بدست آورد. انجاموظیفه به هنگام چنین فتنه های آبرو رفته ی بی خاصیت، صورت های مختلفی دارد; امضاکنندگان حق تالیف آثار منتشر شده و در دست انتشار خود را به مجاهدی اختصاص داده واهدا می نمایند که حکم ارتداد شاهین نجفی را به اجرا در آورد.
آن کس که موهن به ذوات مقدس است
شاهین که نه، قسم به حقیقت که کرکس است.
دکتر آرمین شیروانی - آرزو بخشی – جعفر توانا – جعفر حسین زاده – حسن نیکبخت –حسین بدرالدین – دکتر حسین صلواتی پور – خلیفه مازندرانی – رضا مدنی – سید جلالبنی هاشمی لنگرودی – سید علیرضا علوی طباطبایی – سید محمد محدث – سید محمد حسینفقیه ایمانی – سید ملک محمد مرعشی – شیخ محمد صادق یداللهی آملی – دکتر عباس غفاری– عباس نصیری فرد – عباس وعیدی بهشهری – عبدالرضا بارفروش – علی اکبر زمانی تهرانی– علی امیر مستوفیان – علیرضا سعادت – علیرضا کشوری – عنایت الله حکیمی – دکتر فرجالله عفیفی – محمد بهشتی – محمد باقر نحوی – محمدرضا روستا – محمدرضا غلامعلی پور– محمد جواد انتظاری – دکتر محمد کاظم نعیمی – محمود عباسی – محمود فروزبخش – محسنانصاری نیا – منصور کیانی – قمرالملوک زراعتی – مهدی عمادی – مهدی محرمی – ناصرعلی نژاد – نیما سینا
حال باید دید که این گروه نویسندگان سرشناس چقدر معروف هستند و کتابهای شان چیست وچند میلیون نسخه منتشر شده و به فروش رسیده که این چنین لاف و گزاف زده و میخواهند که این میلیونها دلار برآمده از حق التالیف کتابهایشان را درخدمت چاقوکشان و قداره بندان فرضی برای قتل هنرمندگرامی شاهین نجفی قرار دهند. با همین دکتر آرمین شیروانی آغاز می کنیم ، این آقا دردرازای زندگی پر بارشان یک کتاب منتشر کرده اند با عنوان "حسن بصري: از واقعيت تا افسانه". البته فکرنکنید کتاب 700-800 صفحه ای است ، کتاب فقط 144 صفحه دارد، تیراژش هم برای ملت 75 میلیونی فقط دوهزار جلد بوده است و به تاریخ آبان ماه 1389 منتشر شده والبته این قدر پرفروش بوده که پس از گذشت 20 ما ه تجدید چاپ هم نشده است. فراموش نکنید که ناشر کتاب همان «راه نیکان» است که این اعلامیه را منتشر کرده است.
این ناشر که 8 سال است ناشر شده جمعا 92 جلد کتاب منتشر کرده است و یکی از نویسندگان اعلام شده در همین اطلاعیه خانم قمرالملوک زراعتی است که بد نیست به دست آورد ایشان نیز نظری بیفکنیم:
"بي‌بهائي باب و بهاء: اعترافاتي پس از 15 سال بهائي‌بودن"
فکر نکنید که این کتاب 284 صفحه ای که تیراژش هم 2000 جلد بوده را ایشان نوشته اند ، نویسنده شخص دیگری است به نام محمد علی خادمی و خانم زراعتی فقط با فروتنی اعلام کرده اند که محقق این اثر بی بدیل هستند.
نگاهی دیگر به یکی دیگر از این کتابهای معروف و نویسندگان سرشناس خالی از لطف نیست. کتاب با عنوان "اطلاعيه مبلغان برجسته بهائيت" در56 صفحه و تیراژ 2000 جلد است، آقای جعفر توانا که خودش را در این اطلاعیه به عنوان نویسنده جا زده است در حقیقت اثر به اهتمام ایشان است و نویسندگان اصلی این کتاب عبدالحسين آيتي‌آواره، ميرزاحسن نيكو، ميرزاصالح اقتصاد مراغه‌اي و فضل‌الله صبحي و ایشان فقط اعلامیه های آن ها را گردآوری کرده و در این کتاب منتشر کرده است.
ناگفته نماند که خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی و پادوهایش (خامنه ای و احمدی نژاد و...) که دم از دموکراسی اسلامی می زدند و می زنند تا کنون به کسی اجازه نداده اند پاسخی به این درفشانی های بهایی ستیزی و یا یهود ستیزی بدهد.
این مثال هایی که از این نویسندگان سرشناس آوردم به مثابه مشت نمونه خروار است و شما خود می توانید با مراجعه به آرشیو کتابخانه ملی ایران بر روی اینترنت سوابق درخشان این حضرات را ببینید

و اما وظیفه ما ایرانیان خارج از میهن چیست ؟

از یک طرف ما باید مشت این خالی بندان را باز کنیم و از سوی دیگرما از دول کشورهای آزاد بخواهیم که تحریم های خود را شامل این نویسندگان سرشناس! نیز بنمایند که دیگر کسی جرات نکند از این شکر فشانی ها بنماید.

۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

تفاوت ها و شباهت ها؛ ایران و مصر، تجربه دو انقلاب

یک مقایسه از دو شخصیت محمد رضا شاه و حسنی مبارک از یک سو و شاپور بختیار و احمد شفیق در منظر تاریخ لازم است که پی ببریم چه چیزی در ایران اشتباه شد و چه چیزی در مصر به درستی انجام شد؟

شاه ایران وارث حکومتی بود که در بوجود آوردن آن نقشی نداشت. این رضا شاه بود که سلسله پهلوی را بر چهار چوب انقلاب مشروطه و قانون اساسی و کنار گذاشتن خاندان قاجار بنیاد نهاد و پس از آن با نقض کردن همان قانون اساسی، حکومت سکولار خویش را پایه گذاری کرد، محمد رضای ولیعهد، 6 ساله بود که رضاخان سردار سپه جقه پادشاهی پوشید و 22 ساله بود که سوگند پادشاهی را ادا کرد و در 34 سالگی پس از کودتای 28 مرداد با نقض قانون اساسی به مدت 25 سال حکومت استبدادی و البته تا حدود بسیاری سکولار حکومت کرد.
حسنی مبارک نیز وارث حکومتی بود که در بوجود آوردن آن نقشی نداشت، عبدالناصر در 1952 با همکاری ژنرال نجیب بر علیه ملک فاروق پادشاه مصر کودتا کرد و بعد خود شخصا" با کنار زدن ژنرال نجیب قدرت خودکامه خویش را مستقر کرد در1970 طی یک سکته قلبی در گذشت و به جای او انور السادات معاون او به قدرت رسید و با ترور انورالسادات در سال 1981 حسنی مبارک به مدت 30سال قدرت خودکامه را بر اساس میراثی که به او رسیده بود ادامه داد. محمد رضا شاه و حسنی مبارک هر دو طرفدار غرب و غرب پشتیبا ن آن دو بود.
حکومتهای محمد رضا شاه و حسنی مبارک هر دو تقریبا بدون خونریزی و در مدت بسیار کوتاهی پس از آغاز نا آرامی ها سرنگون شدند، محمدرضاشاه طی 6 ماه و حسنی مبارک طی 17 روز، در حالی که در دیگر جابجایی های قدرت، برای مثال، شرایط کنونی کشورسوریه است که تا کنون و پس از سپری شدن 18 ماه از انقلاب مردم و 13000 کشته هنوز هیچ نتیجه ای بدست نیامده است.
غرب پشتیبانی خود را از هر دو، هم از شاه و هم از مبارک در آخرین لحظات دریغ کرد و باعث سرنگونی هر دو حکومت شد.
محمدرضا شاه و حسنی مبارک که عمری را با استبداد حکومت کرده بودند در پایان عمر به سرطان مبتلا شدند، به همین دلیل آنها در برابر همه فاکتورهای منجر به پیروزی انقلاب به نوعی انفعال دچار شده و اراده لازم را برای تثبیت وضعیت خود نداشتند.
محمد رضا شاه و حسنی مبارک هر دو سکان کشتی شکسته شده را به دست دو تازه وارد به حکومت سپردند که رژیم و مملکت را نجات دهد.
بختیار 37 روز نخست وزیر بود و شفیق 31 روز ردای نخست وزیری را به تن داشت.
به راستی چه شد که بختیار موفق نشد و احمد شفیق موفق شد و امروز یکی از دو کاندیدای برتر انتخابات است.
این همه مشابهت ها و دست آخر این تفاوت...
* آیا اوباما از اشتباهات کارتر درس گرفته بود و هایزری را علم نکرد تا شورای فرماندهان نظامی مصر را اخته کند.
* اگر شاپور بختیار نیز در عین سیاستمدار بودن یک نظامی بود آیا می توانست با شورای فرماندهان کنار آید، سلسله پهلوی منقرض شود ولی ایران در عین داشتن حاکمیت ملی به دموکراسی و آزادی نائل شود.
* آیا شورای فرماندهان نظامی ایران حاضر به قربانی کردن محمد رضا شاه نشدند و خود در قمار زندگی، هستی و نیستی اشان بر باد رفت و وطن مالوف را نیز! در حالی که شورای فرماندهان نظامی مصر با قربانی کردن حسنی مبارک، خود و میهن اشان را نجات دادند.
نتیجه انتخابات مصر هر چه باشد چه شفیق برنده شود و چه ببازد، مصر، رادیکالیزم انقلاب را با کمترین بها پشت سر گذاشته است.
اما ایران هنوز تاوان می پردازد و تا کی!!!

۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

واکاوی ذهنیت متحجر خمینی


واکاوی از دو واقعه خردادی ، یکی 15 خرداد 42 معروف به قیام(غائله) 15 خرداد و دیگری مرگ خمینی در 14 خرداد 1368 که هر دو در تقویم حکومت اسلامی مهر روزهای تعطیل خورده اند و واکنش ملت ایران را در قبال آن ها را باید از واکنش ملت ایران در مطالب و موارد دیگر نتیجه گرفت.

حدود پانزده ماه از حصر خانگی میر حسین موسوی و مهدی کروبی که مقامات مختلفی را در درون حکومت اسلامی داشته اند توسط جمهوری جهل و جنون و جنایت می گذرد. میراث داران جنبش راه سبز(جرس) در داخل و خارج کشور این دو نفر را رهبران جنبش معرفی کرده و می کنند.اگر چنین است پس چرا آن میلیون ها نفری که پس از انتخابات خرداد ماه سال 1388 در خیابانها به تظاهرات می پرداختند و جانبازی می کردند واکنشی در این مورد یعنی در برابر به حصر خانگی رهبرانشان به خرج ندادند.
برای واشکافی علت آن نبایدزحمت زیادی به خود داد ، چنانچه به اعلامیه ها و خطابه ها و مصاحبه های میر حسین موسوی ، مهدی کروبی و میراث خوارانشان پس از خرداد ماه 1388 توجه کنیم آنها در همه حال خود را مرید خمینی راحل و او را رهبر کبیر انقلاب و رهنمودهایش را به مثابه حکمت آمیز ترین جملات تاریخ بشر بر شمرده اند و در همه حال این حضرات ، قانون اساسی جمهوری اسلامی را ستایش کرده و آن را راهکار اساسی برای حل مشکلات و دشواری های درون حکومتی تبلیغ کرده اند.
برای آن که بتوان واکنش ملت ایران را در دو دوره از تاریخ سنجید شاید بهترین راه این باشد که کمی به گذشته باز گردیم
که نشان دهیم آن پندهای حکمت آموز چه بوده اند
فرازهای زیر از بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام ، اجازات شرعی و نامه های آخوند روح الله خمینی را از روی کتابی با عنوان صحیفه امام ، (از تاریخ اوائل سال 1340 تا سال 1344 خورشیدی است) استخراج کرده ام:
اساس" رفراندم یا تصویب ملی "در قبال اسلام ارزشی ندارد
مخالفت با تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی
مخالفت با حق رای زنان
مخالفت با تساوی حقوق زن و مرد(تساوی حقوق زن و مرد یعنی قرآن را زیر پا گذاردن -یعنی مذهب جعفری را کنار زدن).
مراکز فحشا قلمداد کردن سربازخانه هاو ادارات ارتش
جشن برای نوروز باستانی را موقوف کردن( امسال ما عید نداریم)چون مصادف است با شهادت حضرت صادق
مخالفت با حذف شرط مسلمان بودن برای انتخاب شدن و انتخاب کردن
مخالفت با حذف شرط مسلمان بودن برای قاضی شدن
مخالفت با قاضی شدن زنان
مخالفت با مسافرت بهاییان
بهاییان را به خیانت به میهن متهم کردن
اسراییل را دشمن استقلال و حاکمیت ملی ایران قلمداد کردن (یادآوری:تمامی کشورهای منطفه ، خلیج فارس را خلیج عربی می نامیدند و می نامند به استثنای دو کشور ایران و اسراییل)
بهاییان را طی فتوایی کافر و نجس خطاب کردن که حتی حق ندارند با مسلمانان به یک حمام بروند
مخالفت با طرح قانون خانواده
مخالفت با کاپیتولاسیون
برگ برگ کتاب توضیح المسائل که هم چنان توسط حکومت اسلامی با کمال افتخار چاپ و منتشر می شود و در آن عقب مانده ترین پیشنهادها و فتواها در آن درج شده است.
چنانچه ملاحظه می فرمایید تمامی این فرازها به جز یکی (مخالفت با کاپیتولاسیون)، افتخاری برای گوینده و نویسنده آن ندارد بلکه باعث شرمساری او و هوادارانش است
و متهم کردن خمینی توسط شاه به عنوان نماینده ارتجاع سیاه کاملا" درست بوده است و متاسفانه هیچ کوششی برای نمایش دادن ، تعریف کردن و تشریح کردن این فرازها برای توده مردم توسط حکومت شاهنشاهی پهلوی در طی15سال از سال1342تا 1357 یعنی از قیام(غائله) 15 خرداد تا انقلاب بهمن ماه 57 نشده است در حالی که پرویز ثابتی در کتاب " در دامگه حادثه" در گفتگوی با پرویز قانعی فرد در صفحه 340 در پاسخ به پرسش " یعنی حزب توده را تحت کنترل داشتید ، چریک ها و مجاهدین را که نابود کرده بودید ، مذهبی ها را که آزاد گذاشتید ..."می گوید
"در مورد مذهبی ها که می گویند آن ها را ازاد گذاشته ایم ، این حرف بی پایه و اساس است ..."و در ادامه اظهار می دارد که آنها را زندانی می کردیم "
متاسفانه آقای ثابتی توجه نمی کند که بگیر و ببند مذهبیون نه این که کافی نبوده است بلکه آنها را از نظر مردم مظلوم جلوه می داده است و با نبود مطبوعات آزاد که آقای ثابتی نیز آن را انکار نمی کنند محک و معیاری برای سنجش این افکار یعنی افکار خمینی وجود نداشته است و به همین دلیل است که در آستانه انقلاب 57 با سر بر آوردن خمینی به عنوان ناجی بشریت و پیامبر زمان ( که این لقب را لوموند و امثال این القاب را اکثر مطبوعات بین المللی به او داده بودند) مردم ایران بدون داشتن راهکاری منطقی و در بی خبری نسبتا" مطلق رهبری او را بی چون و چرا پذیرفتند ضمن آن که خمینی در نهایت ذکاوت و هوشیاری تقریبا" هیچ یک از افکار عقب مانده و واپسگرایانه خود را در آن زمان تکرار نکرد
ولی در 33 سال گذشته با تاسف بسیار به برکت قربانیان فراوان (چه مادی و چه معنوی) که ملت ایران برای انتخاب خود پرداخت اینک مشت این رجاله ها و افکار آنان و به خصوص خمینی برای ملت ایران باز شده است و می بینیم که با توجه به سخنان و مواضعی که آقایان مهدی کروبی و میر حسین موسوی در پشتیبانی بی چون و چرا از امام راحلشان گرفتند و می گیرند ملت ایران در طول 15 ماه حصر خانگی آنان هر چند که احتمالا" کسی با حصر آنان موافق نیست ، کوچکترین اقدامی برای استخلاص آنها نشان نداده است،
ملت ایران بدنبال آن است که خود را از این دور باطل برهاند و یکبار برای همیشه افکار عقب مانده و پوسیده را کوروش وار(یعنی با رواداری و بدون خونریزی) از خود جدا کند.
به امید آنروز

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

گرامی داشت سینمای ایران در دانشگاه کالیفرنیا و بیانیه پرویز صیاد

پرویز صیاد هنرمند گرامی و یگانه از روی لطف بیانیه پایانی در جشنواره فیلم های ایرانی دانشگاه یوسی ال ا را که به زبان انگلیسی صادر و خود آن را قرائت کرده بود برایم فرستاد. بلافاصله پس از خواندن آن دریغم آمد که این بیانیه تاریخی علیه حکومت جهل و جنون و جنایت به فارسی برگردانده نشود و در معرض دید هم میهنان عزیز به صورت گسترده قرار نگیرد.

حکومت فاشیستی مذهبی جمهوری اسلامی باید بداند، تا فرهنگ بالنده ایران زمین هست صدای حق طلبانه آن نیز خواهد بود و آنانی که به مانند پرویز صیاد از خدمت گذارانش بوده و هستند اجازه نمی دهند این صدا خاموش شود

با درود به پرویز صیاد این سرباز فداکار فرهنگی ایران ، بیانیه او را زینت بخش صفحات ایرانشهر می کنم.

بعداز بیست و دوسال دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس که همه ساله مجموعه ای از فیلمهای ساخته شده در جمهوری اسلامی را در ماه فوریه-(بهمن ماه) که همزمانی داشت با جشنواره فجر و مابقی مراسم سالگردبازی در جمهوری اسلامی - به نمایش می گذاشت، امسال نه تنهازمان برگذاری گرامیداشت را به اواسط اوریل تغییر داد بلکه برخلاف روال گذشته کارهای یک فیلمساز ایرانی در تبعید را محور اصلی جشنواره قرار داد و چهار فیلم از پرویزصیاد را به نمایش گذاشت.دوفیلم از کارهای پیش از انقلاب اسلامی، صمد ارتیست می شود ۱۳۵۳و بن بست۱۳۵۶ و دو فیلم ساخته شده بعداز انقلاب در خارج کشور - فرستاده - ۱۳۶۳ و سرحد -۱۳۶۷ جالب انکه یکی از فیلمهای مجموعه صمد - که هرگز در جامعه به اصطلاح روشنفکری پیش ازانقلاب به بازی گرفته نمی شدنه تنها دریک مرکز اکادمیک معتبر به نمایش در می امد بلکه چون نسخه قابل نمایشی ازین فیلمها در دسترس نبود ارشیوفیلم وتلوویزیون یوسی ال ای که بازسازی وحفظ اثار کلاسیک تاریخ سینمارا برعهده دارد نسخه ای از همین ویدیوهای رنگ باخته موجود در بازار را بصورتی قابل نمایش بر پرده عریض درآورد و با زیرنویس موقت به نمایش گذاشت. در پایان نمایش هر فیلم، پرویزصیاد ودیگر بازیگران فیلم که در لس انجلس حضورداشتند به صحنه میامدند و با حاضران به گفتگو می نشستند.شب آخر بعدازنمایش فیلم سرحد، زمانی که پرویزصیاد به دعوت آقای شانون کلی، مدیر فستیوال به صحنه آمد پس از قدردانی از اقدام دانشگاه کالیفرنیا باردیگر موضع پیشین خودرا در رابطه با سینمای جمهوری اسلامی با خواندن بیانیه زیر روشن کرد:


بیست ودوسال پیش، وقتی همین دانشگاه اولین جشنواره سینمای جمهوری اسلامی را در لس انجلس برگذار میکرد، من با گروهی از هم فکرانم مقابل سینمای نمایش دهنده، پلاکارد مخالفت بدست گرفتیم در اعتراض به برقرای روابط فرهنگی این دانشگاه با وزارت ارشاد اسلامی که از تهران فیلم هارا بسته بندی کرده و به امریکا ارسال داشته بود .

حقیقت را گفته باشم من هنوزهم به چنین روابط دوستانه ای معترضم. من بر این باور ادامه میدهم که نظام مذهبی حاکم بر ایران امروز، بنا به طبیعت و جوهر ذاتی خویش مخالف و معارض علم وهنراست و با تجدد که هنرهای تصویری دستاوردآنند سر عناد دارد. با اینهمه از سینما بعنوان حربه ای برای فریب استفاده میکند تا تصویر کاملا متفاوتی از آن چه هست به جهانیان بنمایاند من فراموش نمی کنم نظام اسلامی حاکم بر ایران چگونه با آتش زدن سینماها - ودر یک مورد همراه با تماشاگران زنده - بقدرت رسید و خود را تثبیت کرد. درطول ششماه آخر پیش از انقلاب، اسلامگرایان افراطی سی ودو سینما را در تهران و هشتاد و هشت سینما را در شهرستانها به اتش کشیدند از جمله سینمارکس آبادان که درآن ۳۸۹ انسان در اتش سوختند درحالیکه به تماشای یک فیلم نشسته بودند یعنی دستاوردی از کار ما،خانواده سینما بنابراین به عنوان عضوی از خانواده سینما براین باورم با توجه به این که مسببین فاجعه سینما رکس هنوز صاحبان مقامات عمده در جمهوری اسلامی هستند ، این حکومت نه استحقاق داشتن صنایع سینمایی دارد و نه شایستگی اش را چه رسد به آن که در فستیوال ها و مراکز فرهنگی جهان پشت سپر فیلم های مثلا متفاوت مشارکت یا حضورداشته باشد بعنوان فیلم سازی در تبعید - که« سرحد » آخرین فیلم مخالف با اسلامگرایی افراطی اش سالهاست ازفستیوال های سینمایی طرد شده است - شاهد بوده ام که چگونه بسیاری از جشنواره ها و مراکز فرهنگی جهان در ربع قرن گذشته به پاس گرفتن مشتی فیلم برای برنامه سالیانه شان ، نقض دایمی حقوق بشر درایران را نادیده گرفته اند و بالاخره پرسش مدام من از خودم آن است که چه برسر وجدان آدمی آمده است؟

زمانی بود که...ادیبان وهنرمندان ازکارنکردن زیر سلطه رژیمهای سرکوبگر به حرمت واعتبار میرسیدند، برا ی نمونه ما اکنون در سالن سینمائی نشسته ایم که بیلی وایلدر نامیده می شود، فیلمنامه نویسی از آلمان که دراولین سالهای روی کار آمدن هیتلر به ایالات متحده گریخت وبه اسطوره ای در تاریخ سینمای امریکا بدل شد.

وباز زمانی بود که هنرمندان وحتی ورزشکاران آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید به مراکز فرهنگی و مسابقات جهانی پذیرفته نمی شدند. چه اتفاقی رخ داده است واقعا؟ درتوجیه شرایط امروز دودلیل بیشتر نمی توان یافت یا اقبال جمهوری اسلامی خیلی بلنداست که اینگونه درهای مراکز فرهنگی و غیرفرهنگی به رویش باز است ویا جهان حساسیت خودرا نسبت به سرکوبگران ونظام های جنایتکار ازدست داده است!

با اینهمه اجازه بدهید قدمی را که دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس برداشته است نشانه ای ازبیداری وجدان بگیریم، نشانه ای از امید که همه صداها امکان شنیده شدن بیابند، حتی صداهايی که خواهان چندانی ندارند مثل صدای من!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

موسیقی ؛ میراثی که سینه به سینه به ما رسیده است

در مورد موسیقی ایرانی در خارج از ایران در 33 سال گذشته پرسش ها و پاسخ های فراوانی مطرح شده است و می شود.
به راستی چه عواملی در پایه گذاری آن نقش داشتند و چه عواملی توانستند آن را حفظ کنند و چه عواملی تلاش کردند آن را از بین ببرند.

پیش از این که به این موضوع نگاه کنیم بهتر است به تاریخ موسیقی ایران در قلمرو ایران در قرون پیش از آن نگاهی کوتاه بیندازیم.

"در ایران پیش از اسلام نخستین اسناد مربوط به موسیقی ایرانی ، از هر مقوله ی آن ، به دوره ساسانیان مربوط می باشد . در دربار ساسانیان ، موسیقیدان ها مقام رفیعی داشتند. امپراتوری خسرو دوم (خسرو پرویز) که از سالهای 590 تا 628 بعد از میلاد حکم می راند و شکوه دربارش در بسیاری از داستانها گفته شده است، حامی مسیقیدان های بی شماری بوده است. رامتین، نکیسا، آزاد، سرکش و باربد از مهمترین موسیقی دانهایی بودند که نامشان هنوز باقی است."

دستگاه در موسیقی ایرانی – پرفسور هرمز فرهت – مترجم مهدی پور محمد ، انتشارات پارت ، چاپ چهارم ، صفحه 17


و بعد از استیلای اعراب:

" در آغاز رهبران مذهبی اسلام ، نظر مساعدی نسبت به موسیقی نداشتند و آن را مایه فساد و بیهودگی می شناختند"

دستگاه در موسیقی ایرانی – پرفسور هرمز فرهت – مترجم مهدی پور محمد ، انتشارات پارت ، چاپ چهارم ، صفحه 19


سخنان گهر بار!!! رهبر انقلاب اسلامی (خمینی) در همان اوان انقلاب را در رابطه با موسیقی در مصاحبه با اوریانا فالاچی مرور کنیم:

پرسش اوریانا فالاچی : شما موسیقی را عامل فساد و شهوترانی دانسته اید. ولی آیا آثار موسیقی کسانی چون باخ و موتسارت و بتهون و وردی را نیز با این همه معنویت آنها عامل فساد میدانید؟

پاسخ خمینی گجسته : من اینهایی را که اسم بردید نمی شناسم ولی اگر مارش جنگی ساخته باشند کارشان خوب است. در غیر اینصورت کارشان قابل قبول نیست. "


یاد آوری یک نکته در این مورد لازم است که هیچ یک از پشتیبانان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ( نهضت آزادی – جبهه ملی – سازمانهای چپ و...) از این که خمینی گجسته کمر به نابودی موسیقی ایران بسته است، واکنشی نشان ندادند. با اظهار نظر خمینی تکلیف هنر و هنرمندان موسیقی در جمهوری اسلامی روشن تر گردید و اجبار به مهاجرت برای هنرمندان قطعی شد و آن ها که ماندند مجبور به سکوت شدند .

بدون شک جمهوری اسلامی با استفاده از مطبوعات قلم بمزدش و یا قلم بدستان ذوب شده در اسلام ناب محمدی!!! با عنوان آن که موسیقی لوس آنجلسی موسیقی مبتذل است تلاش کرد که آن را بی اعتبار کند و از سکه بیندازد ولی با همه تبلیغات فریبنده اش نتوانست به این مهم دست یابد. در برابر مردم داخل ایران به تعداد میلیونی و به طریق زیر زمینی نوارهای موسیقی صوتی و نوارهای ویدیویی موسیقی را تکثیر و آن را در داخل کشور زنده نگه داشتند.

اگر بپذیریم ایرانیان و بویژه شاعران و ادیبان نقش بسیار بزرگی در حفظ و اشاعه ادبیات فارسی به زبان دری داشتند که نقش فردوسی بزرگ از همه آنها چشمگیرتر است باید این را نیز قبول داشته باشیم که حفظ آن برای آیندگان آنها بدلیل داشتن وسیله انتقال یعنی "خط" امکان پذیر بوده، اما به موازات آن حفظ موسیقی ایرانی و گوشه ها ی آن با توجه به نبودن نت نویسی، بسیار مشکل بوده است و مشکل تر نیز شده است. چرا که اعراب مسلط بر جان و مال ایرانیان و دین جدیدشان با اشاعه موسیقی مخالف بوده و آن را نهی می کرده اند و این تنها ایرانیان غیر مسلمان بوده اند که در این رهگذر و با دادن جزیه نه تنها توانستند خود و هویت خود را حفظ کنند، بلکه توانستند موسیقی ایرانی خود را نیز با وجود نداشتن خط نت نویسی و با توجه به دین مسلط (یعنی دین اسلام ) که با موسیقی مخالف بود، سینه به سینه به نسل های پس از خود برسانند.

اگر حتی بپذیریم که یهودیان نقش گسترده ای در پیش از دوران صفویه( با توجه به این که مدارک مکتوبی وجود ندارد- یا نگارنده نتوانسته است به آن دست یابد) در موسیقی نداشته اند، در این دوران بخاطر خفقان و استبداد که از برکت شیعیگری بر ایران مستولی شد، یهودیان نقش تعیین کننده در بقای موسیقی ایرانی داشته اند و نسل به نسل و سینه به سینه آن را تا دوران معاصر حفظ کرده اند.

"صنعت و حرفه موسیقی و رقص و آواز هم در این مملکت بطور انحصار در دست یهودی ها واقع گردیده ، مشهور است که ملل شرقی اشتغال بدین قبیل حرف و صنایع را برای خود پست و حقیر دانسته و به طور انحصار آن را به ملل سائره واگذار کرده اند. ایرانی ها هم دارای همین نظریه هستند و از اشتغال به صنایع موسیقی و آواز و رقص عار دارند"

برگرفته از کتاب ایرانیان در گذشته و حال تالیف مادام ا.س. وولفسن، در دوران قاجار از کتاب سرگذشت موسیقی ایران، تالیف روح الله خالقی صفحه 22 جلد اول چاپ


اینکه چه کسانی در خارج از کشور و در غربت به ادامه موسیقی ایرانی یاری رساندند را باید از هنرمندان پرسید و اکثریت قریب به اتفاق آنان بر این باورند که ایرانیان یهودی عاشق فرهنگ و هنر ایران در لس آنجلس بودند که سبب ساز ادامه موسیقی ایران شدند.

این است که یهودیان ایرانی در دو مرحله از تاریخ نقش بزرگی در پایداری موسیقی ایرانی ایفا کردند ، موسیقی را پس از استیلای اسلام ( یا پس از استیلای مذهب شیعه) به دوران معاصر تاریخ انتقال دادند و در دوران غربت پس از خمینی در پراکندگی ایرانیان در سراسر عالم بویژه در لوس آنجلس توانستند با حمایت مادی و معنوی، درخت موسیقی ایرانی را آب داده و شکوفا نگه دارند.

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

رویکردی دو گانه در دفاع از حقوق بشر





هفته آینده در همین شهر لوس آنجلس قرار است از عبدالحسین سرداری به خاطر جوانمردی و انسانیتی که در قبال یهودیان ایرانی و فرانسوی به خرج داده و آنها را از چنگال رژیم هیتلری نجات داده است قدردانی کنیم .
روز دوشنبه 19 مارچ در آدینه نوروز در همان فرانسه (شهر تولوز) جنایتی تکان دهنده اتفاق افتاد و مردی الجزایری با شعار پشتیبانی از آرمان فلسطینیان سه کودک بی گناه یهودی و معلم یهودی آنان را به قتل رساند.

در آستانه دومین سالگرد واقعه کشتی ماوی مرمره ، بیانیه 72 تن و بلافاصله پاسخی از جانب آقایی به نام سعید مبشری را که در سایت اخبار روز منتشر شد را این جا می آورم

چهار شنبه 12 خرداد (2 ژوئن 2010)
بیانیه ی ۷۲ تن از مدافعان حقوق بشر و فعالین سیاسی
درمحکومیت جنایت ارتش اسرائیل و حمایت از جنبش رهایی بخش مردم فلسطین و ایران
حمله‌ی بامداد دوشنبه ۱۰ خرداد ارتش اسرائیل به کشتی‌های امدادی که حامل مواد غذایی و درمانی برای مردم ستمدیده‌ی غزه بوده‌اند، و کشتار بی‌رحمانه‌ی چند تن از سرنشینان صلح‌طلب و غیر نظامی در آب‌های بین المللی، بار دیگر سرشت ستیزه‌گر اشغالگران سرزمین‌های فلسطینی را به روشنی تمام نزد مردم جهان آشکار ساخت. جامعه‌ی جهانی نسبت به نقض قوانین بین الملل با انزجار واکنش نشان داده، و بعضی کشورها چنانکه شایسته است سفیران اسرائیل را برای ادای توضیح و ابلاغ اعتراض به دولت متبوعشان احضار کرده‌اند. اینک وجدان‌های بیدار همه جا در همدلی با مردم فلسطین به پا خاسته‌ اند تا ندای حق طلبیشان بر جریده ی روزگار ثبت گردد، و اقدامی باشد در جلوگیری از تداوم بیداد.
جنبش سبز مردم ایران به اقتضای آزادیخواهی و احترام به حقوق اساسی همه ی مردم با نهضت‌های رهایی بخش سرتاسر جهان، بخصوص با حرکت آزادی جویانه ی فلسطین همراه و همقدم است، و خشونت ورزی رژیم اشغالگر اسرائیل را با سرکوبگریهای رژیم حاکم بر ایران مشابه می یابد، و هر دو نظام ستم پیشه را تقبیح می کند. هر دو رژیم در به گلوله بستن مردم صلح طلب تردید به خود راه نمی دهند و از خشن ترین روش ها برای نابودی انسان های آزادیخواه استفاده می کنند. هر دو حکومت در پایمال کردن آرای حقیقی شهروندان و بی اعتنایی به داوری جامعه‌ی جهانی گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند.
ما امضا کنندگان این نامه به عنوان جز کوچکی از جنبش سبز مردم ایران، جنگبارگی رژیم اسرائیل و قساوت ارتش آن را محکوم می کنیم، و تلاش مردم ایران برای احقاق آزادیهای مدنی را دوشادوش مقاومت تحسین برانگیز آزادی خواهانه و دموکراسی خواهانه و مبارزه ی دلیرانه ی ملت فلسطین علیه اشغال سرزمین خود پی می گیریم.
امضا کنندگان:
یرواند آبراهامیان، نسرین الماسی،کاوه احسانی، محمد اعظمی، فریبا امینی،بهمن امینی، علی افشاری،عبدالعلی بازرگان، گلبرگ باشی، رضا براهنی، محمد برقعی، مهرزاد بروجردی، سهراب بهداد،مازیار بهروز، آصف بیات، شهرنوش پارسی پور، علی پرسان، فواد تابان، کامران تلطف،نیره توحیدی، مهدی جامی، رامین جهانبگلو، هوشنگ حسن یاری، فاطمه حقیقت جو، مهدی خانبابا تهرانی، بهروز خلیق، حمید دباشی، مصطفی رخ صفت، سعید رضوی فقیه ،حسین زاهدی، فرج سرکوهی، بیژن شاه مرادی، معصومه شفیعی، شهلا صالح پور،احمد صدری، محمود صدری، بهزاد کریمی، کاظم علمداری، رضا علامه زاده، رضا فانی یزدی، مسعود فتحی، منصور فرهنگ، هادی قائمی، حسین قاضیان،فیروز قریشی،مهرانگیز کار، ناصر کاخساز، کاظم کردوانی، علی کشتگر، عبدی کلانتری، حسین کمالی،تقی کیمیایی اسدی،عفت ماهباز، اکبر مهدی، مجتبی مهدوی، اکبر گنجی، مجید محمدی، مهرداد مشایخی، علی اکبر موسوی خوئینی، روزبه میرابراهیمی، علی میرسپاسی،غفور میرزایی، محسن نامجو، ابراهیم نبوی، مهدی نوربخش، شاهین نجفی، فرهاد نعمانی، محمد رضا نیکفر، فرزین وحدت، نادر هاشمی، عطا هودشتیان، محسن یلفانی

در نقد یک بیانیه شتابزده
سهراب مبشری
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنج‌شنبه ۱٣ خرداد ۱٣٨۹ - ٣ ژوئن ۲۰۱۰
• از برخی امضاکنندگان بیانیه، هشیاری سیاسی بیشتری انتظار می رفت. ایکاش آنها توجه می کردند که مانورهای اخیر دولت اردوغان در نزدیکی به حکومت ایران و اعمال سازمانهای نزدیک به آن مانند عاملان راه اندازی کاروان به اصطلاح «امدادی»، همه برای تحکیم قدرت اسلامیستهای حاکم بر ترکیه طراحی شده اند ...
رویداد دوشنبه ۱۰ خرداد در آبهای مدیترانه، که در جریان آن طبق آخرین گزارشها ۹ شهروند ترکیه کشته شده اند، بدون تردید حادثه ای اسف انگیز بود که نباید اتفاق می افتاد. هیچ انسانی مستحق کشته شدن به دست دیگران نیست.
همان گونه که در موارد مشابه پیش از این نیز چنین بوده است، بدون شک در اسرائیل تحقیقاتی در مورد این حادثه انجام خواهد گرفت تا میزان مسئولیت مقامات نظامی و سیاسی این کشور در این حادثه که اطمه سیاسی آن بیش از همه متوجه خود اسرائیل شده است روشن شود.
کاملاً قابل انتظار بود که مخالفان موجودیت دولت اسرائیل و حتی کسانی که به ظاهر، حق حیات اسرائیل را می پذیرند اما در عمل همان مواضع مخالفان حق موجودیت اسرائیل را دارند، پس از حادثه ۱۰ خرداد، بار دیگر بر طبل دشمنی با اسرائیل و اسرائیلی ها بکوبند.
اما آنچه مایه شگفتی است، امضای شماری از دوستان و هموطنان ایرانی زیر متنی شتابزده، عصبی و به دور از انصاف در محکومیت یکجانبه اسرائیل است، دوستان و هموطنانی که برخی از آنها تا کنون در شمار دشمنان آشتی ناپذیر اسرائیل و یهودیان نبوده اند.
متن نامبرده، تحت عنوان «محکومیت جنایت ارتش اسرائیل و حمایت از جنبش رهایی بخش مردم فلسطین و ایران» در رسانه ها و از جمله «اخبار روز» انتشار یافته است. موارد انتقاد من به بیانیه مزبور، از این قرار است:
۱ – این بیانیه، بدون اینکه امضاکنندگان آن در این فرصت کوتاه توانسته باشند اطلاعات کامل درباره حادثه مدیترانه کسب کنند، مسئولیت این حادثه را به طور یکجانبه متوجه اسرائیل می داند و حتی جای کوچکترین پرسشی در این مورد نمی گذارد که در این ماجرا لااقل بخشی از مسئولیت، متوجه اسلامیستهای سازمانده اعزام کاروان کشتی ها به منطقه ای جنگی بوده است یا نه.
۲ – بیانیه از کشتی های امدادی سخن می گوید. در جهان و از جمله در خاورمیانه، ده ها سال است که سازمانهای امدادگر فعالیت می کنند، اما کمتر اتفاق می افتد که فعالین چنین سازمانهایی درگیر حوادث خشونت آمیز شوند. آنچه امضاکنندگان بیانیه ناگفته گذاشته اند این است که طبق اظهارات خود سازمانگران کاروان کشتی ها، اهداف این کاروان صرفاً «امدادی» نبود و این عملیات، یک هدف مشخص سیاسی داشت: تحمیل یک شکست سیاسی و نظامی به اسرائیل. اگر سازمانگران کاروان، صرفاً مقاصد امدادگرانه داشتند، می توانستند از راه های دیگری برای رساندن کمکهای انسانی به غزه استفاده کنند. هم اسرائیل و هم مصر تا کنون بارها اجازه حمل کالا به غزه را داده اند.
٣ – در بیانیه، اسرائیلی ها «اشغالگران سرزمینهای فلسطینی» نامیده شده اند. آیا منظور همه امضاکنندگان بیانیه از «سرزمینهای اشغال شده» یکی است؟ منظور آنها، کل خاک اسرائیل است یا آن بخش از کرانه غربی رود اردن که هنوز نیروهای مسلح اسرائیل در آن حضور دارد؟ در حالت اول، یعنی اگر امضاکنندگان، کل سرزمین اسرائیل را «فلسطین» می نامند، پس تفاوت مواضع آنها با امثال حماس و جمهوری اسلامی چیست؟ در حالت دوم، آیا نسخه امضاکنندگان برای صلح خاورمیانه این است که اسرائیل، یهودیان ساکن کرانه غربی رودن اردن را به امان خدا رها کند تا «اشغالگر» نامیده نشود؟ یا باید به زور آنها را از خانه هایشان بیرون راند، بدون آنکه همه اعراب و فلسطینی ها حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسند و صلحی پایدار برقرار شود؟
۴ – بیانیه از «سرشت ستیزه گر» اسرائیل سخن می گوید. سرشت چه کسانی ستیزه گر است؟ اسرائیل با صدها هزار شهروند عرب خود که هرگز حاضر به زندگی در کشورهای همسایه اسرائیل نیستند یا دولتهای مخالف موجودیت اسرائیل و دست پروردگان فلسطینی آنها؟
۵ – بیانیه، مدعی همراهی «جنبش سبز مردم ایران» با مواضع خود است. این ادعا را چگونه می توان پذیرفت وقتی برخی از شعارهای مردم در تظاهرات سال گذشته در ایران، در اعتراض به حمایت حکومت ایران از امثال حزب الله لبنان و حماس بود؟ امضاکنندگان، چگونه مواضع خود را که حداکثر، مورد پذیرش بخشی از مردم ایران است و به شدت مورد اختلاف است، مواضع «جنبش سبز» می نامند؟ آیا این خدمت به جنبش سبز است که در آن به اختلاف بر سر مسائلی که ربطی به ایران ندارد دامن زده شود؟
۶ – بیانیه، دولت اسرائیل را «نظام ستم پیشه» می نامد، نظامی که اقداماتش به صراحت در ردیف اعمال حکومت ایران قلمداد شده است. چگونه می توان دولت اسرائیل را که از بدو تأسیس، علیرغم هجوم مکرر همسایگانش به قصد نابودی این کشور، تنها نمونه دمکراسی و حکومت قانون در خاورمیانه است، با حکومت ایران مقایسه کرد که تا کنون ده ها هزار شهروند ایرانی را اعدام کرده است؟
از برخی امضاکنندگان بیانیه، هشیاری سیاسی بیشتری انتظار می رفت. ایکاش آنها توجه می کردند که مانورهای اخیر دولت اردوغان در نزدیکی به حکومت ایران و اعمال سازمانهای نزدیک به آن مانند عاملان راه اندازی کاروان به اصطلاح «امدادی»، همه برای تحکیم قدرت اسلامیستهای حاکم بر ترکیه طراحی شده اند. ایکاش دوستان و هموطنان گرامی امضاکننده بیانیه و نیر سرنشینان کشتی های عازم غزه، به دام رهبران بی وجدان اسلامیست نمی افتادند، رهبرانی که برای پیشبرد مقاصد شوم خود هر از چندی باید شماری «شهید» دست و پا کنند. ایکاش کسانی که برخی از آنها را به عنوان مدافعان ثابت قدم صلح و دوستی ملتها می شناسیم، این گونه در بوق نفرت نمی دمیدند.
و ایکاش مقامات اسرائیلی نیز به جای یاری رساندن ناخواسته به بنیادگرایان، هر آنچه در توان داشتند انجام می دادند تا دکان شهیدسازی اسلامیستها تخته شود.
پرسشهای بیشماری را می توان از امضاکنندگان این بیانیه مطرح کرد ولی من فقط به یکی ازآنها بسنده می کنم

اگر شما مدافعان حقوق بشر هستید و فقط دو روز پس از واقعه کشتی ماوی مرمره این چنین از خود واکنش نشان دادید چگونه است که پس از گذشت 20 روز از واقعه جنایت تولوز یعنی ده برابر زمانی که برای واکنش به واقعه ماوی مرمره فرصت داشتید هیچ واکنشی نشان ندادید؟به آقای مبشری نیز که به درستی بیانیه شتابزده شما را نقد کرده بود، در درازای دوسال پاسخی ندادید،اگر اشتباه کرده اید قدم پیش بگذارید و جنایت تولوز را بدون قید و شرط و با شجاعت محکوم کنید.

برای اعتراف به اشتباه «شجاعت» لازم است که باید در یک مدافع واقعی حقوق بشر به مانند عبدالحسین سرداری که از جان خود برای در امان نگهداشتن دیگران می گذرد وجود داشته باشد و به همین دلیل است که یاد او را و خدمات انسانی او را پس از گذشت قریب 70 سال گرامی می داریم.

صفحات ایرانشهر برای درج آرای موافق و مخالف این مقاله آماده است.

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

ناصر شکر خوار، برای چهارشنبه سوری شکر خوری می کند

ناصر مکارم شیرازی یکی از مراجع تقلید مومنین شیعه، ساخته و پرداخته حکومتی حوزه علمیه قم است که ستاره اقبالش با کرنش در برابر خامنه ای درخشش بیشتری گرفته است.

او را ناصر شکر نیز می خوانند چرا که او را به درست یا به غلط سلطان شکر ایران دانسته و آن چنان که می گویند مافیای ملاها، تولید و واردات شکر ایران را به عهده او و دار و دسته اش گذاشته است.

البته بهتر است این بخش از اتهامات ایشان را به گذاریم تا سرنگونی جمهوری اسلامی و بازخوانی پرونده های این جنایتکاران و خیانتکاران به ملت ایران و اما ایشان اخیرا برای چندمین سال متوالی اظهار لحیه فرموده اند و فتوی صادر نموده اند که چه نشستید چهارشنبه سوری و ترقه در کردن سبب خسارات جانی و مالی فراوان می شود و... و آن چه که از نیاکان به ارث می رسد نباید لزوما اگر با عقل جور در نمی آید بکار بست.

دو نقل قول از ایشان که از وب سایت او برایتان عینا منعکس می کنیم:

1- "شنیده بودم که شما گفته اید نوروز بی اساس و سطحی است و مسلمانان را از آن بر حذر داشته اید. می خواستم بدانم که آیا این مطلب صحت دارد و این که نظر شما درباره نوروز چیست؟

عید نوروز جنبه های مثبت و منفی متعددی دارد. جنبه های مثبت آن نظافت، صله رحم، کمک به اقشار ضعیف و کم درآمد و مانند آن است و جنبه های منفی آن، مراسم خرافی چهارشنبه سوری، سیزده به در، تشریفات کمرشکن، چشم و هم چشمی، مسافرت های گناه آلود، شکستن مرز محرمیت ها و امثال آن می باشد. حال اگر به جنبه های مثبت آن پرداخته شود و از جنبه های منفی آن اجتناب شود طبق روایت حضرت علی علیه السلام که فرمدند:

کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ

عید نوروز طبیعی، عید تشریعی هم می شود و اگر خدای نکرده بر عکس شود از منظر حضرت علی (علیه السلام) چنین روزی عید نخواهد بود."

2- "تمام بت پرستان در طول تاریخ در پاسخ این سؤال که چرا بت ها را مى پرستید؟ مى گفتند: به تبعیت از نیاکان و گذشتگانمان این کار را مى کنیم. آیا هر کارى که گذشتگان کرده اند، آیندگان باید انجام دهند، یا باید اعمال گذشتگان را در ترازوى عقل و خرد سنجید و تنها به آنچه که عقل آن را تأیید مى کند عمل کرد؟

یکى از آداب و رسوم گذشتگان مراسم خرافى چهارشنبه سورى است، که نتیجه آن نابینا شدن، از دست دادن دست و پا و زیبایى صورت، خسارات مالى و جانى بسیار است. آیا به صرف این که گذشتگان این کار را مى کردند ما هم باید انجام دهیم، یا به حکم عقل آن را رها کنیم؟"

خوب اگر این درست است چرا آقای مکارم شیرازی بخش نخست این فرموده را خود اجرا نمی کنند و هر کار بدی که گذشتگان کرده اند را به شاگردان و مقلدین خود حقنه می کنند . برای پی بردن به دانش ایشان بهتر است به کوهی از فتواها در سایتشان نظری بیندازید که بسیار تحسین برانگیز است دو نمونه از آنها:

1-"سوال: خاله من مسیحی شده است و مبلغ مسیحیت است. حال رفت و آمد با ایشان چه حکمی دارد؟

جواب: مرتد محسوب می شود و رفت و آمد با او جایز نیست."

2- "خروج از منزل جهت فعالیت های اقتصادی و سیاسی

سوال:آیا زن بدون رضایت شوهر می تواند برای فعالیت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، از منزل خارج شود؟

جایز نیست ولی اگر زن در عقد ازدواج چنین حقی را برای خود قائل شده باشد اشکالی ندارد ."

این آقای شکر خوار شکر خور در تحریف قرآن نیز دستی بر آتش دارند:

سوره الاسرا - سوره شماره 17 - آیه 104:

وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا


و بعد از آن به بني اسرائيل گفتيم در اين سرزمين
(مصر و شام) ساكن شويد، اما هنگامي كه وعده آخرت فرا رسد همه شما را دسته جمعي (به آن دادگاه عدل) مي‏آوريم. (ترجمه ناصر مکارم شیرازی- سایت پارس قرآن )


وپس ازآن به بنی اسراییل گفتیم: در آن سرزمین ساکن شوید ، و چون وعدهء آخرت بیاید شما را بیاوریم همه با هم (ترجمه زین العابدین رهنما -چاپ 1349 خورشیدی - جلد دوم- چاپ پیش از انقلاب )


و پس از او به فرزندان اسرائيل گفتيم در اين سرزمين ساكن شويد پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همه با هم محشور مى‏كنيم (ترجمه فولادوند - سایت پارس قرآن)


و پس از او به بنى‏اسرائيل گفتيم در سرزمين خويش ساكن شويد، و چون وعده آخرت فرارسد همگى‏تان را با هم باز آوريم‏ (ترجمه خرمشاهی - سایت پارس قرآن)


چنانچه توجه کنید در هیچ جای آیه سخنی از مصر و شام نیست و جناب شکر خوار آن را به ترجمه افزوده اند و چرا این کار را کرده اند خیلی روشن است ایشان مرجع تقلید حکومتی هستند و هر آن چه که به نفع حکومت جمهوری اسلامی باشد ایشان همان کار را می کنند. در قرآن تصریح شده است که بنی اسراییل در آن سرزمین یا در این سرزمین و یا در سرزمین خویش ساکن شوید و البته منظور سرزمین مصر که بنی اسراییل در آن جا در بردگی بسر می بردند قطعا نیست بلکه سرزمینی است که آبا و اجدادشان در آن زندگی می کردند که با سیاست فعلی جمهوری اسلامی که می گوید اسراییل غده سرطانی است نمی خواند و در نتیجه مرجع تقلیدش نیز به تحریف قرآن دست می زند.


و اما از پیشینه امنیتی اطلاعاتی آقای شکر خوار شکرخور

پرویز ثابتی ، مقام امنیتی ساواک در کتاب دامگه حادثه می گوید:

"دردوران ارتباط ساواک با حوزه علمیه قم، یکی از آخوندهایی که مرتبا به ساواک و اداره امنیت داخلی می آمد، ناصر مکارم شیرازی بود و حتی هزینه چاپ نشریه جهان اسلام را نیز از ساواک دریافت می کرد."

و یکی از مقام های فراری امنیتی جمهوری اسلامی ایران هم متذکر شد که وی به همراه آخوند ناطق نوری در هتلی در نور (شمال -دریا ی خزر) معمولا" ماههای رمضان تا سحر مشغول بازی با پری رویان بودند.

آقای مکارم شیرازی در مورد جشن های ایرانیان شکر زیادی نخورید و به همان شکر خواری خود بپردازید تا با سرنگونی جمهوری اسلامی به آن پرونده نیز رسیدگی شود!