قصد نگارنده پس از 33 سال تبعید و دوری از میهن، قلم زنی، افسوس و تاسف خوردن برگذشته نیست و دنبال اگر و مگر هم در تاریخ نیستم. آن چه که بر ما گذشته است، گذشته و ما را جز آن که به فردای پیش رو بنگریم، چارهای نیست.
در آستانه نوروز، روی سخنم با کسانی است که داشتن میهنی را که در آن عدالت جاری و ساری باشد، از دیکتاتوری خبری نباشد و یک دموکراسی سکولار به مانند الگوهای غربی در آن برقرار شود و دست آخر ایرانی که منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر در آن پذیرفته شده باشد، آرزو میکنند.
و به راستی به این آرزو چگونه میتوان جامه عمل پوشاند، ما که نه توپ و تانک داریم، نه ارتش، نه سپاه و نه قدرت مالی، نه حزب و نه تشکیلات، و حریف، همه اینها را دارد و شاید بیش از حدس و گمانهای ما و تازه از همه مهمتر شانس و اقبال هم نداریم که یک شب بخوابیم و فردا صبح آن در بیداری ببینیم که طلسم این بختک به نوعی که خودمان هم نمیدانیم چگونه، باز شدهاست و از حریف دیگر خبری نیست.
شاید در ظاهر به نظر برسد که ما برای مقابله با حریف کهنه کار مکار چیزی نداریم که به مقابله برویم ولی اگر نیک بنگریم ما وسیله و ابزاری داریم که از زمان پیدا شدن حریف که عمری1400 ساله دارد، با آن چه که ما داریم جنگیدهاست و هر چه که در توان داشته، انجام داده که آن را محو و نابود کند و از هر گونه بی رحمی و شقاوتی هم دریغ نکرده است. البته تا حدود بسیاری هم موفق شده که ضد ارزشها را به جای ارزشها جا بزند برای مثال تقیه را به جای راستگویی، بزرگ داشت مرگ را در برابر نکوداشت زندگی، غم را به جای شادی، گریه را به جای خندیدن و... اینها همه از برکت وجود زیجود این ایدئولوژی حاکم و وارداتی بر ما رفته است ولی هنوز که هنوز است برخی از ارزشهای مانده از نیاکانمان هم چنان پا بر جای مانده است.
یکی از آن ارزشها، نوروز و تمامی دست آوردهای آن است که حریف که بسیار آگاه است و نتوانسته از در جلو وارد شود از در پشت با ترفند جعل حدیث و واژههای فرهنگ بیگانه « یامقلب القلوب ...» و در تلاش زدودن نوروز و برای از پا در آوردن این آخرین سنگر مقاومت خود را به آن آویزان کردهاست و گویی انگار نه انگار که از بام تا شام در دروس حوزه و مکتب این جشن باستانی را منکوب و برپاکنندگان آن را سرکوب کرده و میکنند.
نوروز فقط یک پدیده طبیعی برای ما ایرانیان(منظور حوزه فرهنگی ایران است که شامل بسیاری از کشورهای منطقه میشود) نیست بلکه از بسیاری پارامترهای معنوی و مادی در طول قرون متمادی تشکیل گردیدهاست که میتوان از چهارشنبه سوری، خانه تکانی؛ نو پوشیدن، دید و بازدید، آشتی و صلح برقرارشدن و بر قرار کردن، به دامن دشت و صحرا رفتن و با طبیعت هم نوایی کردن... نام برد و مهمتر از همه در یک لحظه خاص که همه ایرانیان با یکدیگر یک دل و یک زبان میشوند و آن لحظه خاص است که همه ما را به یکدیگر گره میزند و آن لحظه، لحظه تحویل سال است.
و همه این ها بدون تعلق داشتن به ایدئولوژی خاصی یا مذهب ویژهای جزو باورهای از هر یک از ما شدهاست و هم این جا لازم است که یک پرانتز باز کنم که نگارنده هم با جهانی شدن نوروز موافق است که نوروز را همه جهانیان جشن بگیرند. اما هم این جا باید گفت که برای مثال از یک آمریکایی خواستن که بمانند یک ایرانی به آب و آتش بزند و حتی حاضر باشد جان را برای بزرگداشت چهارشنبه سوری در برابر یکی از سفاکترین حکومتهای تاریخ معاصر به خطر بیندازد، انتظار بیهودهای است.
بنابراین صرف گفتن جهانی شدن نوروز برای این که قند توی دل ما آب کند کافی نیست. ما نخست باید به دنبال خانه تکانی روحی و فکری خود از زنگارهای فرهنگ ضد ارزشی بیگانه باشیم و سپس با استفاده از نوروز که یکدلی همه ایرانیان را سبب میشود ایران را آزاد و آباد و سربلند کنیم.
تبعید شدن و مهاجرت ناخواسته فقط برای ما ایرانیان اتفاق نیافتاده است بلکه برای بسیاری از اقوام و ملل این شرایط ناخواسته رقم خوردهاست. مهم این است که ببینیم ما به کدام یک شبیه تر هستیم تا بتوانیم از الگویی که آنها استفاده کردند، بهره ببریم و در این کارزار پیروز شویم.
و این میسر نیست مگر در افکارمان و اعمالمان، با این نیایش که هر ساله که به هم تبریک میگوییم «نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز» و هرروز را نوروز نام دهیم و هر روز به تکرار بگوییم: « نوروزامسال این جا و نوروز آینده در ایران».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر