۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

ژست روشنفکری با تئوری متحجرانه در قبال جامعه بهائی

گمان می‌کنم یکی از روزهای بهار 1352 خورشیدی بود که به یکباره در کتابخانه دانشکده مهندسی دانشگاه پهلوی شیراز هیاهویی درگرفت چرا که کپی برگه‌هایی از کتاب «ایران در آستانه انقلاب مشروطیت» باقر مومنی که تازه تجدید چاپ شده بود در زیر شیشه‌های میز کتابخانه توسط بروبچه‌های بهائی قرارداده شده بود و این به تیش قبای اعضای انجمن اسلامی دانشگاه به شدت برخورده بود و خلاصه قشقرقی بپا بود . اهمیت موضوع در این بود که شاید برای نخستین بار (حداقل برای من) که می‌دیدم که بهائیان نیز برخلاف دستور صریحی که به آنها داده شده است که در امور سیاسی دخالت نکنند، خواسته بودند حقانیت جنبش باب را از طریق این کتاب و باقر مومنی که یکی از اعضای حزب توده بود و چپ بود و مخالف دستگاه و مورد توجه روشنفکران، به ثبوت برسانند و در چهره یکایک آنها که خیره می‌شدی یک نوع برق پیروزی را در چشمانشان می‌خواندی. موضوع با دخالت پلیس دانشگاه و جمع آوری صفحات کتاب از زیر شیشه‌ها به پایان رسید ولی خاطره آنروز و روزهای پس از آن هیچگاه از ذهن من بیرون نرفت. چرا که این حرکت قند را در دل من نیز آب کرده بود که بالاخره اقلیت بزرگ بهائی نیز برعلیه ظلم و ستم اکثریت برخاسته و می‌خواهد دروغ ها و وارونه نشان دادن حقیقت را برملا کند هر چند با توجه به سکولار بودن حکومت آن زمان، اقلیت‌ها ترجیح می‌دادند که با عدم سر و صدا و آرام به موفقیت‌های خود بیفزایند و با کسب دانش و خدمت به هم میهنان‌شان این شهروندی درجه دوم را به شهروندی درجه اول تبدیل کنند و احترام همگانی را بدست بیاورند غافل از این که این آرامش پیش از توفان است و اهریمنان چه در کسوت آخوند و چه در کسوت روشنفکر خواب‌های دیگری برای ایران و ایرانی -دانسته و نداسته- دیده اند و می‌خواهند ایران را به عهد جهل و جنون و جنایت برگردانند.

من این جا روی سخنم با آخوند جماعت نیست، با فلسفی و خمینی و انجمن حجتیه تبهکار نیست، چرا که از آن‌ها جز این انتظار نیست که با بهائیان به عنوان دگر اندیش بستیزند. روی سخنم با آن دسته از روشنفکرانی است با همه آگاهی‌هایی که از شقاوتی که بر بهائیان رفته‌است داشته اند هرگز در طرف ستم دیده نایستادند و هنوز هم که هنوز است برخی از آنها با همان اندیشه بشر ستیزشان، بهائیان را و بقیه اقلیت‌ها را خوار می‌دارند.

در فوریه سال 2009، بیانیه‌ای با عنوان «ما شرمگینیم»* از سوی گروهی از روشنفکران در خارج از ایران منتشر شد که متن اعلامیه به این شرح است:

ما شرمگينيم!

يک و نيم قرن سرکوب و سکوت کافيست!

به نام نيکی و زيبايی، به نام انسان و به نام آزادی

به عنوان انسان ايرانی، از آنچه طی يک و نيم قرن گذشته در ايران، در حق شما بهاييان روا شده است، ما شرمگينيم

ما بر اين باوريم که هر ايرانی بايد بتواند «بی هيچگونه تمايزی، بويژه از حيث نژاد، رنگ، جنسيت، زبان، دين، عقيده سياسی يا هر عقيده ديگر،» و همچنين منشاء قومی يا «اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر از تمام حقوق و همه آزادی های ذکر شده» در منشور جهانی حقوق بشر بهره‌مند شود، اما بهاييان ايران از اولين روزهای ظهور آيين بهائيت، تا به امروزبه خاطر باورهای دينی خود از بسياری از حقوق انسانی محروم بوده‌اند.

بنا به شواهد و مستندات تاريخی، ازابتدای شکل گيری آئين بابی و سپس بهائی در ايران، هزاران تن، تنها به دليل اين باورهای دينی خود، به تيغ تعصب و خرافه به قتل رسيده اند. تنها در نخستين دهه ميلاد اين آيين، نزديک به بيست هزار تن از وابستگان آن در شهرهای مختلف ايران به قتل رسيدند.

ما شرمگينيم
از اينکه در آن دوران صدايی در مخالفت با اين کشتار بربرمنشانه ثبت نشده است و

ما شرمگينيم
از اينکه تا به امروز نيز صداها در محکوميت اين جنايت هولناک جسته و گريخته و نارسا بوده است.

ما شرمگينيم
از اينکه علاوه بر سرکوب شديد نخستين دهه‌های حضور بهاييان، در صد سال گذشته نيز، اين گروه از هموطنان ما مورد حمله‌های ادواری قرار گرفته، منازل و محل کار آنها به آتش کشيده و تخريب شده و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز شده اما جامعه روشنفکری ايران در مقابل اين فاجعه خاموش مانده است.

ما شرمگينيم
از اينکه طی سی سال گذشته قتل بهاييان، تنها به جرم باورهای دينی شان شکل قانونی به خود گرفته و بيش از دويست بهايی به قتل رسيده اند و

ما شرمگينيم
از اينکه گروهی از روشنفکران فشار عليه بهاييان را تئوريزه کرده اند.

ما شرمگينيم
از سکوت خود در مقابل اينکه بسياری از سالمندان بهايی پس از ده‌ها سال خدمت به ايران، از دريافت حقوق بازنشستگی محروم هستند .

ما شرمگينيم
از خاموشی خود در مقابل اينکه هزاران جوان بهايی، به دليل باورهای دينی خود و صداقت در بيان اين اعتقادات، از امکان تحصيل در دانشگاه‌ها و مدارس آموزش عالی ايران محروم هستند.

ما شرمگينيم
از سکوت خود در مقابل اينکه کودکان بهايی به دليل باورهای دينی والدين خود، در مدارس و معابر مورد تحقير قرار می گيرند.

ما شرمگينيم
از خاموشی خود در مقابل اين واقعيت دردناک که در ميهن ما فشار و تحقير عليه بهاييان به طور سيستماتيک اعمال می‌شود، تعدادی فقط به خاطر اين باور دينی در زندان به سر می برند و خانه ها و محل کار آنها مورد حمله و تخريب قرارمی گيرد و گاه حتی آرامگاه های مردگان اين گروه از هموطنان ما از تعرض به دور نمی ماند.

ما شرمگينيم
از سکوت خود در برابر سياهه طولانی، اندوه بار و دهشتناکِ حق کشی‌های نهادينه شده در قوانين کشور ما عليه بهاييان، و بی عدالتی‌ها و فشارهای دستگاه‌های رسمی و غيررسمی در مورد اين گروه از هموطنان

ما شرمگينيم
به دليل اعمال جنايت‌ها و بی عدالتی‌ها و ما شرمگينيم به دليل سکوت خود در برابر اين اعمال.



هم چنان که ملاحظه می‌فرمایید یکی از بندهای این اعلامیه ، تئوریزه کردن فشار علیه بهائیان توسط روشنفکران است و براستی این روشنفکران کیانند.

من در ایرانشهر شماره 158 – 14 دسامبر 2001 با عنوان «علی اصغر حاج سید جوادی و نیم قرن ادعاهای پوچ و تحلیل‌های توخالی» نشان داده بودم که آقای حاج سیدجوادی که عضو کمیته حقوق بشر ایران پیش از انقلاب بود چگونه در دوران پیش از انقلاب با تجزیه و تحلیل‌های ضد بشری خود اقلیت بهائی و یهودی را مسئول غصب حاکمیت ملت ایران توسط حکومت وقت جا زد و چه کسی است که نداند فریب توده ناآگاه اگر در گذشته فقط توسط ملایان انجام می‌شد اینک هم توسط ملایان و هم توسط برخی از روشنفکران انجام می شود.

در همان مقاله برای آقای حاج سیدجوادی نوشتم

چرا یکبار دست به قلم نبردید و به اهل منبر که بهائیان را به ناسزا می‌گرفتند و خونشان را حلال اعلام می‌کردند، و با فتواهای خود عوام‌الناس را بر جان و مال آنان مسلط می‌کردند، اعتراض نکردید؟ اگر آزادیخواه هستید، چرا در همان اوان حکومت اسلامی، یک بار دست به قلم نبردید و از حقوق پایمال شده و خون‌های به ناحق ریخته شده بهائیان -که تنها به دلیل دگراندیشی به مرگ محکوم شدند- دفاع نکردید؟ آن زمان که عِرق روشنفکری و مبارزه شما از «نقض حقوق مدنی و سیاسی» کجا رفته بود؟

آقای حاج سیدجوادی و بسیارانی از قماش او حتی پس از اعلامیه «ما شرمگینیم» قدم به جلو نگذاشتند و از ملت ایران از سویی و از سوی دیگر از جامعه بهائی پوزش نخواستند ، برای داشتن ملتی سربلند و آزاد باید که راه بازگشت این افراد به سوی ملت باز باشد.

شاید که این دستینه اثری بنماید.



 

پانویس:

* تاریخ پانزده بهمن ۱۳۸۷ – سوم فوريه ۲۰۰۹ و انتشار مجدد همراه با امضاهای جديد: بيست و پنج بهمن ۱۳۸۷- سيزده فوريه ۲۰۰۹ ، بیانیه‌ای از سوی جمعی روشنفکران ایرانی( 250 نفر) با عنوان «ما شرمگینیم» منتشر شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر